به همگان هویداست که ریشهٔ جنگ و اختناق که در سرزمینهای خراسان، به ویژه خراسان شمالی دیده میشود، حلقههای خاص پشاتین ناقل میباشند. این ناخلف ها، نه تنها امروز بلکه بعد از هم پاشی شیرازههای قدرت و اجتماع در خراسان و هجوم قبایل وحشی پشاتین از کوههای سلیمان، همواره کوشیده اند تا با ایجاد شرایط ترس و ترور، و به دستور برادران وحشیشان در قدرت، به ادامهٔ حکومت شرمناک قبیلویشان کمک نموده و هر در حالت ستون پنجم وحشیان جنوبی را تشکیل بدهند.ریشههای این وحشت را احمد ابدالی گذاشت و بعد از مرگ او، در زمان سیطرهٔ محمد زییها به اوج خود رسید.
احمد ابدالی که پس از چپاول خزانهٔ نادر شاه افشار به سوی کندهار فرار نموده و با استفاده از خلأ قدرت در خراسان، دست به یک سلسله لشکر کشیها زد که درین جا مورد بحث نیست.
اما چگونگی ساختار قبایل وحشی پشاتین در آن زمان، و نتایج لشکرکشیهای این جانی تاریخ، ارتباط مستقیم به حوادث مرگبار امروز و فروپاشی نظام اجتماعی حوزهٔ فرهنگی فارس دارد. احمد ابدالی، پس از آنکه به قندهار رسید، در یک جدال قدرت در میان قبایل وحشی پشاتین درگیر شده و نمیتوانست پلانهای ایندهٔ خود را بدون کمک سران این قبایل عملی نماید.
در عین زمان وجود سران قبایل در مرکز تازه قدرت وای، یک خطر جدی را برای ایندهٔ خودش و قبیلهٔ ابدالی ایجاد میکرد.برای حل این مشکل، و به دست آوردن پشتیبانی این وحشیان، بر اساس مدارک تاریخی، به شمول تاریخ احمد شاهی، به هر قبیله و خانوار پشاتین کوچی آن زمان که در لشکر کشی ها، چپاول و غارتهای ابدالی بر سرزمینهای خراسان همدست میشدند، وعدهٔ زمین، جایداد و باغ و خانه و مقام را در سرزمینهای تازه اشغال شدهٔ خراسان نمود. با این ترتیب از یک طرف خود را از شرّ رقابتهای قبیلوی نجات داد، و از طرف دیگر، با ایجاد شهرکهای پشاتین در قلب سرزمینهای خراسان شمالی باعث شد که هر نوع مقاومت و قیام را در مقابل خود از عقب جبههٔشان سرکوب کند. این سیاست فاشیستی، در زمان عبدل رحمان و امان الله پدر کش به شدت ادامه یافت، و پس از به شهادت رساندن امیر حبیب الله کلکانی به دست اوباش جنوبی و نادر غدار، به اوج خود رسید. غصب زمین، خانه، باغ، حتی اختتاف زنان و دختران شمال، کله منار ها، کشتار دسته جمعی مردمان شمالی به دستور روز تبدیل شد و درین راه یکی از سیاهترین چهرههای تاریخ پس از چنگیز و هلاکو به اوج قدرت خود رسید که همان گًل محمد مهمند میباشد. این سیاست صرف نظر ازینکه کدام قبیله و یا گروه در قدرت بودند، محور اصلی سیاستهای داخلی پشاتین را تشکیل میداد.
پس از شکست حکومت کمونیستی و پیروزی مجاهدین، دولت پاکستان که راس قدرتش پنجابیها بودند، بنابر رسیدن به اهداف استراتیجیک داخلی و خارجی شان، کمر مخالفت با حکومت مجاهدین بسته و درین راه در پشاتین بهترین فرمانبردار خود را یافتند. پاکستانیها برای مهار نمودن جنبشهای آزادی خواهی و جدایی طلب پشاتین در صوبه سرحد، و مصروف ساختن پشاتین در یک جنگ فرساییشی دراز مدّت، که محال هر نوع مخالفتهای داخلی را در پاکستان برایشان نمیداد،کوششهای زیادی را نمودند که نتایجش جنایات گلبدین حکمتیار، و به وجود آمدن طالبان میباشد.
در هر دو مورد ، پشاتینهای کوچی شمال، مانند خنجر به پشت مقاومت مردمان شمال فرو آمد و باعث دردسرهای بسیار اشد. در حساسترین لحظات جنگ، که تمام نیروها در مهار نمودن وحشیان جنوبی مصروف بودند، پشاتین کوچی جنوبی با ایجاد مزاحمتها در پشت جبههٔ شمال توانستند که ضربههای جبران ناپذیری را بر نیروهای شمال وارد کنند. جنگهای بغلان، شمالی، کهندژ، بلخ و غیره نمونههای برجستهٔ خیانتهای این پشاتین کوچی میباشد.
پس از شکست طالبان، و از هم پاشی نیروهایشان در شمال و جنوب، و به هدر دادن فرصتهای مناسب که در ابتدا برای از بین بردن همیشگی این مشکل وجود داشت، پشاتین شمال به کمک فاشیستان تیم کرزی دوباره به تحرکات در شمال پرداختند، که باعث ناآرامیهای اخیر در شمال اشد. ولی هدف تنها در مغشوش ساختن اوضاع در شمال نبود، بلکه بنابر اجندی اوغان ملتی ها، تمام نخبه گان تاجیک که در از بین بردن طالبان دست داشتند و در آینده امکان ایجاد مشکلات در عملی نمودن پلانهای فاشیستیشان از این نخبه گان به انتظار میرفت، باید از بین برده میشدند. درینجا کوچیهای ناقل پشاتین دوباره وارد صحنه میشوند، که با استفاده از شرایط مناسب در شمال دست به دوباره سازی شبکههای تروریستی طالبان که در اصل شاخهٔ نظامی اوغان ملت میباشد، زدند. نتایج این کارکردها را در شهادت کاظمی، داود، سید خیلی و دیگر قهرمانان شمال میبینیم.
پس یگانه راه حل همان است که ریشهٔ این شیاطین را از آب برکنیم، و درین رسته رهکرد نیروهای شمال باید چنین باشد.
مرحلهٔ اول
۱. محاصره نمودن تمام شهرکهای اوغانهای ناقل در شمال، و منع تحرکات شن خارج از دایرهٔ تعیین شده.
۲. تلاشی دقیق خانه به خانه، ثبت نام، اثر انگشت گیری، و تعیین هویت.
۳. دستگیری تمام افراد مشکوک و انتقالشان به یک اردوگاه کاری در یک نقطهٔ دور دست خارج از شهرها و شهرستان ها، بهترین جا ، کوههای پامیر.
۴. ایجاد ادارههای پلیس که تنها و تنها وظیفهٔشان در تفتیش متداوم و روزانهٔ پشاتین ناقل بوده، و در صورت تخلف آنها را بدون تلف نمودن زمان به جنوب انتقال بدهند.
مرحلهٔ دوم
۱. انتقال همهٔ پشاتین ناقل به جنوبی و به سرزمینهای پدری شان.
۲. ضبط تمام اموالشان در بدل مالیات ناپردخته شده در مدت ۱۵۰ سال.
۳. شناخت عناصر فعال اوغان ملتی و به دادگاه کشانیدن شان.
۴. تقسیم دوباره زمینهای غصب شده به مردم بی زمین و غریب شمال.
براه بیرون رفت از فاشیسم و تروریسم اوغانیه زودترین فرصت باید برگههای هویت برای پشاتین ناقل در شمال داده شود. هر دکاندار، بقال، خرکار، مردکار، تجار، ماموران دولتی که از نژاد پشاتین ناقل میباشند، یا به نام اوغان خود را میشناسند، باید در هر حالت این مدارک را با خود داشته باشند. هیچ فرد اوغان ناقل نباید اجازهٔ گشت و گذار در شهرها را بدون موجب داشته باشد. در صورت ضرورت، پس از اخذ اجازهٔ پلیس محل و امر دادگاه، میتوانند، برای مدتی کوتاهی مشکلات خود را حل نموده و به زودترین زمان دوباره به خانههای خود برگردند. هر اوغان ناقلی که بدون مدارک که هویتش را تعیین کند به دست نیروهای امنیتی بیفتد، باید با زودی به زندان یا به اردوگاههای کاری فرستاده شوند.
هر ملت حقٔ دفاع از خود را دارد. زمانی که آمریکا هزاران کیلومتر دور از خاک خود به عملیاتهای پیشگیر دست میزند تا شهروندان خود را بهتر نگهبانی کند، پس این حقٔ را ما هم باید به خود بدهیم که از ملت، مردم، سرزمین، فرهنگ و زبان خود دفاع کنیم. اگر هر چه زود تر تکلیف کوچیهای اوغان ناقل را در شمال معلوم نکنیم، زندگی مردمان شمال را در تهدید جنگها و خون ریزیهای که به دست این اوباشن صورت خواهد، خواهیم گذاشت. از یاد باید نبریم که دوباره جابجا سازی این پشاتین در اصل به حفاظت جان خودشان صورت میگیرد. چون در صورت جنگ دیگر در شمال، هیچ تضمینی برای جانشان وجود نخواهد داشت.
آرش کیان