Dienstag, 18. März 2008

کنفدراسیون امارت متحده طالبان و تجزیه افغانستان و پاکستان

شش سال از سقوط حکومت تروریسم طالبانی بنام امارت اسلامی افغانستان میگذرد و اما اینک در پیش چشمان جامعه جهانی ما شاهد ظهور طالبستان بنام «کنفدراسیون امارت متحده طالبان» در بخش های جنوبی قلمرو افغانستان و هفت ایجنسی قبایل خود مختار پاکستان خواهیم بود.


تا این اواخر یک نوع خود مختاری مخفی و دادن امتیازات اقتصادی، سیاسی و نظامی و هم چنان آزادی عمل در تولید و قاچاق مواد مخدر بخاطر رضایت طالبان و حامیان شان در مناطق جنوب افغانستان وجود داشت. هم چنان مذاکرات سپردن اختیارات ده ولایت جنوبی افغانستان به طالبان که تا بحال شایعه آن وجود داشت، سر انجام بطور رسمی از طرف طالبان مطرح گردید. این طرح طالبان در واقع گامی رسمی و عملی بسوی ایجاد« کنفدراسیون امارت متحده طالبان» و تجزیه افغانستان و پاکستان است که در مقاله کنونی توسط جسن بورک در هفته نامه آبزرور چاپ بریتانیا به چاپ رسیده است.
«در نوار مرزی میان افغانستان و پاکستان یک دولتی بی قانون و وحشی در حال تولد شدن است. اما هم زمان به آن جنگ بر سر کنترول دولت در حال تشکل میان جنگسالاران قبیلوی و ملیشاه های اسلامی نیز سرعت گرفته است.» این مطلب را جسن بورک خبرنگار آبزرور اظهار داشته است. وی اخیراً در عمق این مناطق سفر نموده است تا معلوم کند که کی ها در عقب آن قرار دارند.
جسن بورک در یک گزارش مفصل فاکتور های مختلف از ساختار جغرافیایی صعب العبور قبایلی گرفته تا سنت های محلی عقب ماند و از نفوذ جنگسالاران قبیلوی، ملیشاه های اسلامی محلی و خارجی گرفته تا قاچاق و تو لید مواد مخدر ، تجارت سلاح و جنایات سازمانده شده رادر شکل گیری دولت طالبی تاثیرگزار می داند. اما آنچه درین مقاله کمتر توجه شده به بازی های دولت پاکستان در رشد و تربیت تروریسم و فریبکاری های مشرف و سازمان آی اس آی است. هم چنان در مقاله مذکور به اشتباهات، سیاست های خام و بازی های چند پهلوی غرب بویژه واشنگتن و لندن در تحت نام جنگ با تروریسم که نه تنها منطقه را ازتروریسم نجات ندادند، بلکه راه را به ایجاد کنفدراسیون تروریستان و تجزیه خاک افغانستان و پاکستان نیز مساعد ساختند، هیچ اشارهای نشده است. در همین سلسله به نقش ضعیف و سیاست های طالب طلبی رژیم کرزی و تقاضاها از ملا عمر و گلبدین بحیث سرکردگان فاجعه کنونی در افغانستان هیچگونه اشاره نشده است. اما خبرنگار بیشتر اشاره و هوشدار به ایجاد دولت تروریستان و خطر تجزیه کشور های افغانستان و پاکستان نموده است.


خشونت ها در هفته های اخیر در افغانستان و پاکستان به اوج خود رسیده اند. نیرو های محرکه اصلی خشونت های جاری در جنوب غرب آسیا را می توان بطور ساده این طور بیان نمود: طالبان بعد از شکست شان در پی حوادث 2001 به کمک بن لادن و ایمن الظواهری دوباره جان گرفته اند و در نتیجه جنگ ها را برای گرفتن قدرت مجدد در افغانستان به راه انداخته اند. و شاید هم در صورت پیشرفت سریع در صدد تسخیر سلاح های اتمی پاکستان باشند. اما در واقعیت وضعیت از این هم پیچیده تر است. این جنگ ها آنقدر پیچیده و نا متعارف اند که به مشکل می توان آنانرا با جنگ های سده نزدهم با انارشیست ها ویا به بن بست ها در 1916 در جبهه غربی مقایسه نمود.
جمع آوری معلومات برای مراکز مطالعات استراتیژیک جنگ با تروریسم در مورد موقعیت ناتو و جنگ های آنها با ستزه جویان در مناطق دور افتاده در اطراف شهر های پاکستان نظیر پشاور و اسلام آباد و هم چنان کابل و قندهار کار بسیار ساده است. آما آنچه ما مواجه به حقیقت هستیم، صرف ظهور ستیزه جویانی بنام طالبان نیست، بلکه ما عملاً مواجه به دولت جدید در حال ظهور بدون مرزهای رسمی هستیم که حتا تا حال نام ندارد. این دولت متشکل از کدفدراسیون هرج و مرج جنگسالاران قبیلوی-مذهبی است که بزرگترین تهدید را نه تنها به ثبات و تمامیت ارضی افغانستان و پاکستان متوجه نموده است، بلکه عواقب خیلی خطر ناک برای امنیت جهانی نیز خواهد داشت.

مطابق به گزارشات منابع استخباراتی بن لادن شبکه تروریستی خویش را در افغانستان مانند سالهای 90 دوباره ایجاد نمودند. با آنکه سازمان القاعده تلفاتی زیادی داده ، اما آنها هر گز کمبود جنگجویان را احساس نکرده اند و همواره گروه های تازه نفس به صفوف آنها می پیوندند. هم چنان بر اساس گزارش استخبارات انگلیس گروه های ازبک تبار در تحت رهبری طاهر یولداش در مناطق قبایلی پاکستان که در سال 2003 کمتر از 600 جنگجو داشتند، در حال حاضر تعداد آنها به سه چند افزایش یافته است. به عقیده کارشناسان استخبارات انگلیس در حال حاضر مناطق قبایلی پاکستان به« بزرگترین مرکز تربیت جنگجویان اسلامی» در جهان مبدل شده است.
در هفته اخیر آرتش پاکستان در جنگ در مناطق قبایلی متحمل تلفات شدید شدند و باوجود بهانه عید، موفق به اتش بس با ملیشه ها نشدند. و هزازاران مهاجر از نواحی جنگ زده فرار نموده و حکایت از باران راکت بر سر خانه و کاشانه شان نمودند.
در همسایگی مناطق جنوب و شرق افغانستان، مناطق خود مختار قبایلی موقعیت دارد که جنگ برای آنها در طول سده ها بحیث فرهنگ و طرز زندگی شان مبدل شده است. به قول لطیف افریدی خان یک قبیله: « یک پشتون زمانیکه به بیرون میرود با خود کله شینکوف خود را می برد مانند اینکه یک غربی به بیرون با خود تلفون موبایل خویش را میبرد».« آنها جنگ کردن را از زمانیکه تازه راه رفتن را یاد میگیرند، فرا می گیرند». جنگ وخشونت میان قبایلی ها بطوردومدار به یک رسم زندگی تبدیل شده است. هفته قبل قبایل اطراف پشاور بر سر آب و منابع باهم درگیر شده از راکت و ماشیندار بر علیه یکدیگر استفاده نمودند.
در مورد اسلام باید گفت در سالهای اخیر آیدیولوژیک اعراب افراطی شرق میانه به رهبری بن لادن در میان قبایلی پشتون دو طرف خط دیورند گسترش یافته ، آنها را در مقابل حکومات مرزی قرارداد. حمله غرب بر جهان اسلام، آنها را رادیکال ساخته در جبهه جهاد قرارداده است.
یکی از فاکتور های خیلی نیروند در سه دهه اخیر، قوت گرفتن دیوبندیسم افراطی در برابر نفوذ خوانین قبیلوی است که در نتیجه قدرت سنتی از دست خانها به ملا های رادیکال انقال گردید. به نظر پروفیسر ضیاء الله استاد دانشگاه پشاور:« ساختار سنتی قبیلوی همراه با نقش خوانین قبایل، زمینداران بزرگ و یا تجاران که با شخصیت های مذهبی مشترکاً قدرت را همواره حفظ میکردند، فروریخته است. در حال حاضر ملا و طالب قدرت را بدست دارند. در نتیجه سیستمی سنتی که در طول سده ها حاکم بود، مضمحل شد».
همین ملاهای تازه به قدرت رسیده از طریق آموزش های مذهبی شان ملیشه های خصوصی را بنام طالبان پاکستانی ایجاد نموده اند. واقعیت اینست که آنها تقریباً یک دولت کوچک کنفدرالی متشکل از جنگسالاران را در مناطق قبایلی اداره میکنند. آنها تقریباً تمام نمایندگان دولت مرکزی را از محلات شان بیرون رانده اند. به عقیده برخی ناظران هر چند دولت آنها تا هنوز مرز رسمی و بیرق رسمی ندارد، اما آنها نظام قضایی، ساختار اتنیکی، آیدیو لوژی، فرهنگ و مذهب خود را تا حال ساخته اند. عساکر دولتی از همین دولت نطفه یی، پُر هرج و مرج در منطقه میر علی در هفته گذشته ترسیدند.
اما پائین تر از میر علی، میرامشاه موقعیت دارد جایکه جلال الدین حقانی از زمان جنگ مجاهدین باشورویها تا اکنون کنترول میکند. بر اساس اطلاعات منابع استخباراتی اخیراً وی بطور مرموزی درگذشته است و بجای وی پسر وی سراج الدین حقانی فعالیت میکند. هم چنان به گفته منابع استخباراتی گروپ پسر حقانی به کمک سه جنگ سالار محلی نیرو های کافی در جنگ با ارتش پاکستان فراهم نموده و توانست منطقه میر علی را از کنترول دولت پاکستان خارج سازد. نیرو های حقانی در حال حاضر ساحه نفوذ خویش را از خوست، پکتیا و وپکتیکا تا غزنی و تا ارزگان گسترش داده است. گفته میشود وی مدعی اصلی ریاست این دولت نو تشکیل در مناطق قبایلی است.
یکی از عواملیکه خانواده حقانی را قدرت مند ساخته است، ثروت های باد آور از زمان جهاد بدین طرف از منابع عربی( مانند شیخ های خلیج فارس و عربستان سعودی و ذکات مردم مسلمان عرب)، حمایت غربی ها، و هم چنان از قاچاق مواد مخدر و فروش اسلحه است. آنها به کمک این نوع ثروت و سرمایه ها توانستند اعتبار و قدرت در میان مجاهدین و مردم محل بدست بیاورند.
پول در صحنه بازی های جنوب غرب آسیا یک بازیگر بسیار مهم است. هرچند پول برای همه جنگجویان افغان برای نیازمندی ها و مصارف جنگی مهم است، ما برای جلب قبایلی ها به جنگ پول و قاچاق مواد مخدر ارزش خاص دارد. چنانچه اخیراً دولت پاکستان با پرداخت ده هزار تا صد هزار توانست پنج ملیشه های قبایلی را راضی سازد که سلاح شانرا به زمین بگذارند. گفته میشود رهبران القاعده نیز با پرداخت پول های گزاف برای جلب حمایت گروه های محلی بر علیه نیرو های دولت پاکستان مصرف میکنند.
مطابق به منابع بریتانیا به مشکل می توان میان طالبان افغانستان و پاکستان تفکیک نمود، آنها نه تنها از لحاظ فرهنگی و مذهبی باهم مشابهت ها دارند، بلکه اهداف و آیدویولوژی مشترک نیز دارند. در گزارش اخیر سازمان ملل گفته میشود در اکثر کشور های جهان که تا حال دیده شده است بمب گزاران انتحاری افراد بی سواد و فقیر نمی باشند، اما در افغانستان افراد جوان، بی سواد و فقیر در عملیات انتحاری استخدام میشوند. هم چنان گفته میشد که بیشتر از هشتاد فیصد افراد انتحاری غیر افغان هستند. در عملیات انتحاری خزان سال گذشته یک پسر بچه از مناطق چهارصده پاکستان استخدام شده بود و بخاطر عملیه انتحاری بر علیه قوت های غربی در حدود هزار میل را سفر نموده بود تا ماموریت خویش را انجام دهد.
جنگ در هلمند و قندهار صرف با انگیزه های مذهبی صورت نمی گیرد، رقابت های درون قبیلوی و قاچاق مواد مخدر نیز فاکتور های خیلی تاثیرگزار اند. روابط میان شبکه های دیوبندی از افغانستان تا پاکستان را نیز نباید از نظر دور نگهداشت. مولانان راحت حسین در پشاور در گفتگو با آبزرور گفت که اکثریت رهبران طالبان هم صنفی های وی در مدرسه دیوبندی بودند. به گفته راحت حسین جنگی راکه برادران طالبم بر علیه خارجی ها در افغانستان به پیش میبرند، انشاء الله پیروز میشود. یک افسر نظامی بریتانیا میگوید آنها از جیب جسد یک طالب افغانی پول های زیاد کلدار را بدست آوردند که نشان میدهد وی از طرف پاکستان استخدام شده است. به گفته موصوف برای ما تفکیک پاکستانی و افغان خیلی دشوار است. واقعیت اینست که ایجاد دولت ملت از مردم افغانستان در حدود مرزهای بی کنترول و نامشخص اصلاً یک خواب بیش نخواهد بود.
یک منبع محرم بریتانیا به خبرنگار آبزرور گفت یک خطر خیلی جدی وجود دارد که مناطق شرقی و جنوبی افغانستان که تا حال چندان دولت کابل بر آنها کنترول نداشت بحیث دیفاکتو به مناطق آزاد مبدل شوند. این در واقع شبح کنفدراسیون دولت جنگ سالاری که در حال شکل گرفتن در مناطق قبایلی پاکستان است را نشان میدهد که با الحاق مناطق قلمرو جنوبی افغانستان گسترش خواهد یافت.« این در واقع امارت متحده طالبان و زننده ترین مکان خواهد بود. در نتیجه محفوظ ترین و تسخیر ناپزیر ترین لانه برای تروریستان جهان خواهد شد که جهان تا حال نظیرش را ندیده باشد».
اما عده ای دیگری امید وارند که امارت متحده طالبان در مزهای جدید افغانستان برای مشکل افغانستان حل سریع پیدا خواهد نمود. اخیراً دولت پاکستان در نتیجه نبود تجهیزات کافی و یا دوکتورین نظامی در برابر جنگجویان ملیشه در قبایل پاکستان شکست خوردند.« عساکر پاکستان روحیه جنگی خویش را در جنگ با جنگسالاران محلی از دست دادند. آنها تلفات سنگین را متحمل شده و صد ها تن دیگر آنها به اسارت ملیشه ها در آمدند. آنها واقعاً در موقعیت خیلی دشوار قرار گرفته اند». به گفته یک جنرال متقاعد پاکستانی هیچ یکی از سربازان پاکستان حاضر به جنگ با طالبان نیستند. سربازان و افسران پاکستان بخاطر جنگ آمریکاییها مریض شده اند.» به نظر وی« چرا پاکستانیها و یا مسلمانها یکدیگر خویش را بخاطر رئیس جمهور بوش بکشند؟ این تنها ترایبالیسم نیست که بر ضد آمریکاییها اند، بلکه تمام کشور مخالف آنها هستند».
گفته میشود سازمان استخبارات پاکستان به جنگجویان در دو طرف مرز حمایت میکنند. اما حامد کرزی در در اوایل این ماه شخصاً از ملا عمر و جنگسالار گلبدین حکمتیار دعوت نمود که به تخریب کشورشان پایان داده وارد مذاکره باوی شوند. اما فکر میشود، کنفدراسیون جنگسالاران، طالبان، شبکبه دیوبندی، قاچاق چیان مواد مخدر و حقانی که به تازگی ها کنترول میر علی را در مناطق قبایلی پاکستان بدست آورد به این سادگی ها به درخواست رئیس جمهور افغانستان تغییر فکر نخواهند داد.






هفته نامه آبزرور چاپ بریتانیا
نویسنده: جسن بورک-14 اکتبر 2007
برگردان از هارون امیرزاده
16 اکتبر 2007

http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&file=print&sid=8996

محمد گل مومند- بانی ستم ملی در افغانستان

محمد گل خان مومند یکی از بدنام ترین چهره های اشاعه دهندهء تبعیض نژادی وستم ملی در تاریخ کشور ماست٠وی بانهادینه کردن ستم ملی و فاشیسم درکشور تضاد عمیقی رابین ملیت ها ایجاد نمود ، فرهنگ وافتخارات شکوهمند چند هزارسا له ی مارا به خاک وخون کشانید ٠


محمد کل مومند با روش خاص فاشیستی خود در صفحات شمال کشور ، شهر کابل وکوهدامن زمین، دست به تجاوز وکشتاراهالی بیگناه زد ، شمال وجنوب کشور را به جان هم افگند ، به نامهای تاریخی و اصیل کشور دستبرد بی شرمانه زد، زبان پشتو را با تضعیف زبان شیوای فارسی واوزبیکی و نورستانی بر با خشونت تباری بر مردم تحمیل نمود ، آثارتاریخی را دشمنانه نابود کرد ، کتب فارسی واوزبیکی را با خشم وکین حسودانه به آتش کشید وخاکسترش را در" پته خزانه" گذاشت ٠ ای کاش مادرچنین فرزند جنایت کاری را قبل از تولد سقط میکرد تا جنایتکاران امروز به پیروی از اندیشه وی دامن تاریخ را لکه دار نمی ساختند٠

محمد گل خان مومندفرزند برگد خورشید خان متعلق به قبیله شنوار بود که قبل از تقرر خویش بصفت نایب الحکومه ء مزارشریف جهت اجرای وظیفه در قطغن ثبت نام کرده بود، با گذشت زمان از رسوخ بدر بار نادر شاه بر خوردارگردید، در توطئه ی علیه شاه امان الله وسقوط دولت امانی همکار نزدیک نادر غدار وبرادران بود٠

با به قدرت رسیدن نادر وبرادر مستبد او هاشم خان صدراعظم ، محمد گل خان مومند درهیأت برادر ششم نادر ، صاحب دم ودستگاه وامتیازات بی حد ومرزی گردید٠ وی بدستور هاشم ونادر بتأریخ ١۴ اکتوبر ١٩٢٩میلادی وهمچنان در اگست ١٩٣٠ بر مردمان شمالی که پس از سرکوب وشکست حبیب الله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای منظم ومجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد ، قتل عامی را توسط لشکریان جنوبی اعم از جاجی ، منگل، جدران ، وزیری و احمدزایی بی رحمانه براه انداخت٠ او در این یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعا ر " سرش چت ومالش تاراج" دست به کشتار مردان پیر، جوان ، زنان ، کودکان وغارت مال ودارایی مردم زدند این جلادان خلاف موازین و ارزش های انسانی و غیرت وناموس پشتونوالی مرتکب جنایاتی از گونهء اسیر گرفتن و بحیث غنیمت بردن زنان شده و زنانی که تن به تسلیم نمی دادند یغماگران شکنجه های گوناگون داده و از ضجه های شان لذت می بردند ٠

مرحوم غلام محمد غبار می نویسد " شاه محمود بردارنادرغدار تمام فعالیت های تخریبی خودش را درین ولایت بدست قوای وحشی پشتوزبانان ولایت پکیتا بنام ( افغان وغیر افغان) انجام داد واین خطرناکترین هسته نفاق وتجزیه ملت بودکه در صفحات شمال کشور بدست او کاشته شد وبعد ها بدست محمد گل مومند آبیاری شد٠

" مرحوم میر نجم الدین انصاری می نگارد:" محمدگل مومند در سالهای سلطنت محمد ظاهر خان گفته : (من باید بمجرد سقوط سقوی در کابل وغلبه سمت جنوبی امر میدادم که چنداول کابل را سوخته مردم آنرا تار ومار ومال ایشان تاراج شود، اما این کار رانکردم وحال پشیمانم وخود را ملامت میکنم وبر ریش خود تف میکنم٠ )"

کشتار ها وقتل عامهای بی رحمانه ی ناشی از قصاوت وتعصب شدید محمد گل خان مومندرا حتی جرید رسمی دولتی مانند روزنامه اصلاح که در حمایت از دولت مستبد نادرخانی نشرات وفعالیت داشتند نیز نتوانستند پنهان نمایند وبا وجود سانسور جراید از جانب مقامات دولتی ، روزنامه اصلاح در شماره ١٠ جدی ١٣٠٨ وشماره ١١جدی وشماره ٢٩حوت ١٣٠٨ با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری مینویسد:" ١٩٢ نفر شمالی محبوس وهفتاد نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی بکابل آورده شد ٣٠٠ نفر اسیر وعده ای مقتول وعده یی فرار ، ۵٠ نفر دریک روز اعدام گردیدند٠"

قرار نوشته محروم غبار " در حالیکه شاه هرروز از ١٠ الی ۵٠ نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران میکرد مردم دیدند که نادر غدار ومحمدگل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا آخرین نفر به خاک میریزد ، دست بیک سلسله اقدامات وقیامهای زدند واین قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش بریختن خون این مردم اقدام نمایند٠"

محدگل خان مومند مناسب ترین شخصی بود برای بیشبرد اهداف وبرآورده ساختن مقاصد شوم استعمار انگلیس در کشور ما ٠ وی به حیث رئیس تنظمیه ی شمالی با لشکر ی از جیره خواران انگلیس متشکل از اقوام وقبایل جاجی، منگل ، وزیری احمدزایی ، کروخیل وطوطی خیل که تعداد آنها به ٢۵ هزار نفربالغ می شد تحت امر وقومانده خود علیه مردمان بیچاره وبی گناه وبی دفاع شمالی سوق داد ومحشری از بیدادگری قتل عام جور ،چپاول ، غارت ، بی ناموسی وتجاوز وحشیانه را براه انداخت ٠

محروم غبار می نگارد : " محمد گل مومند درین ولایت قیافت فاتح بخود گرفته ودرکمال تکبر وبی گانگی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری ونظامی را در تاراج خانه ها ، انهدام دیوارها باغها ومحراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه ، اهانت ، لت وکوب مردم بود واز قیام کنندگان جان می خواست ، آنها ییکه پول ،طلا و سلاح نداشتند چوب میزد ، دشنام های رکیک ودور از شرف انسانی میداد ، حتی به تأیید سایرتاریخ نویسان ، تهدید به احضار زنش در محضر عام می نمود٠ اگر در خانه های تلاشی شده زیورات بدست شان نمی آمد زنان خانواده را تهدید به فروبردن سوزن در پستانهای شان می نمودند به گذارش شماره ۵٨ ماه دلو روزنامه اصلاح ، یک ( محمد گل مومندازمردم شمالی ٣٩٨٣۴ دانه طلا و ١۴٩٢٠٦ سکه نقره از خانه دزدی و به نادر غدار تقدیم کرد البته این حساب روزنامه شامل زیورات وپول نقد واثاثیه خانه مثل قالین وظروف نمی باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند ٠)"

یک نفر پیر مرد شمالی که محمد عباس خان نام داشت در اظهاراتش راجع به وحشی گری های محمد گل خان مومند ولشکریان وحشی او چنین نقل میکند: " زمانیکه لشکریان جنگلی به خانه ما آمدند بعداز شکستاندن در وپنجره ها به خانه پسرم داخل شدند آرمونیه پسرم باز بود چند نفر ملیشه بخاطر صاحب شدن آرمونیه گویا که صندوق طلا است باهم به جنگ ودعواپرداختند تا بالاخره یکی از کلان های شان رسید وفورا" آرمونیه را بغل کرد وقتیکه دروازه آرمونیه در موقع بغل گرفتن بسته گردید ا خود صدایی بلندکرد ، دلگی مشر ترسید وآرمونیه را به زمین انداخت وهمه چند قدم دورتر از آرمونیه استادند واز ترس دست به آرمونیه نزدند( بعد دستار وپتوی مرا گرفتند ومرا بدرختی بستند وآنقدر چوبم زدند که از هوش رفتم ٠" (نقل قول از کتاب یغمای دوم منگلی ) ٠

همچنان شخص دیگری اظهار داشته است که وحشیان جنوبی دوشاب را که مردم شمالی از شیره انگور یا شیره توت درست میکنند ودر چلیک های چرمی یا داخل چاتی ها ذخیره میکنند ودر ایام زمستان با نان وچای صبحانه آنرا می خورند خیال کردند که روغن یا تیل شرشم یا تیل سیاه است ، درموهای دراز، بروت هاوچپلی های خود مالیدند ، چونکه آنها به چرب کردند موهای سر شان با تیل سیاه عادت داشتند ٠

وزیر محمد گل خان مومندکه نخستین سردمدارفاشیسم ، اپارتاید نژادی و ستم ملی در افغانستان بود برای تطبیق پروژه های فاشیستی وپشتونیزه کردن افغانستان وستم ملی براقوام شمال کشور به یک تعداد عناصر فاسد و جنایت پیشه ی دیگرنیز ضرورت داشت، آنجمله بااختر محمد( پدر داکتر نجیب الله ریس جمهور) که در قریه ی میلن پکتیا چلی مسجد بود وصرف چند سوره نزد ملا بیش نخوانده بودواضافه از آن سوادی نداشت آشنا گردید وی نخست در ولایت قطغن به عنوان شاطر زیر رکاب اسپهای محمد گل مومند وسپس با فرا گرفتن تعلیم از مکتب درندگی محمدگل مومند وستم برمردم شمال به جاه ومقام رسیدوعلاقه دار قطغن مقرر گردید ، وحشت فطری وی با اندیشه فاشیستی محمد گل مومندسازگار گردید واین چلی مسجد بر سرنوشت مردم قطغن فرمان میراند وبا رشوه ستانی وچوروچپاول مردم در مسیر اندیشه فاشیستی محمد گل مومندحرکت میکرد، این جنایت کاران فاشیست دریک اتحاد نا مقدس تخم نفاق وستم ملی را در شمال کشورکشتند که اختر محمد بوسیله محمدگل به داود خان صدراعظم وقت معرفی وسپس به عنوان وکیل تجار درپشاور پاکستان مقرر گردید، این چلی مسجد ازطریق جاسوسی دوطرفه ودوشیدن گاو شیری "مساله پشتونستان "ورشوه ستانی ازتجار، صاحب ملیونها افغانی گردید و شعارش چهار "پ" بود، پشتو، پشتون، پشتونستان، پکتیا٠ علاوه از پدر خاین داکتر نجیب مولانا عبیداله صافی سرمدرس مدرسه ی اسدیه ،عبدالغفور خان از ناقلین سر پل ، حکیم بای از ناقلین بوینه قره ، عبدالجبار خان حکمران شبرغان ، داد محمد خان حکمران بلخ ، ضیاء خان ، مولانا حبیب الله معلم جبری کورس پشتو وغیره عناصر متعصب قبایلی در سر کوب مردمان بی گناه از ملیت های با فرهنگ تاجیک اوزبیک، هزاره وترکمن وقتل وکشتار آنها وبه بند وزنجیر کشیدن روشنفکران در صفحات شما کشور ثبت تاریخ است٠

شیوه برخورد غیر انسانی وفتنه انگیزانه محمد خان مومند وهمراهانش دربرابر ملیت های غیر پشتون روشنفکران سمت شمال را واداشت تامحافل مخفی وشب نشینی های را براه اندازند وراه چاره برای نجات مردم بجویندکه میتوان از اشخاصی چون میرزا محمد قاسم ، فیض الله بای ، سید عمر کرنیل سید صادق گوهری ، مولوی صاحب خال محمد خسته شاعر وعارف مشهور ، عبدالصمد جاهد، میرزا ثاقب شاعر، عبدالاحد رقیم ، میرزا غلام علی قانون ، سید حسین آقا، حلال الدین بدری ، شریف شاه، قاری سید اکبر ، حاجی محمد علی ، حاجی عبدالرزاق نثاری ، میرزا فراح الدین ، نورمحمد رئیس روضه، سید شاه ، اکبر لالا، مولوی غلام حیدر ، مولوی محمد عثمان ، عبدالله نصار وغیره از ولایت بلخ نظیر قل ، نظر محمد نوا، ابوالخیر خیری از میمنه آقای کریم نزهی از اندخوی ، مخدوم اسماعیل از خلم ، سید محمد دهقان از کشم ولایت بدخشان ، وکیل محمد صدیق از رستاق ولایت تخارنام برد ٠

از کار نامه های جنایت باردیگر وزیر محمد خان مومند یکی اینست که ده ها جریب زمین آبی و للمی حاصل خیز مردمان صفحات شمال ، شمال شرق وغرب کشور را با جبر واکراه از مالکان اصلی آن غصب وبرای ناقلان قبایل پشتون اعطاء کردکه ذکر تک تک آن با تفضیل از حوصله این نوشته خارج است او با چنین بخشش های خاینانه حقوق باشندگان اصلی وبومی مناطق شمال را لگد مال وصدای شکایات آنها را در گلو خفه کرد ، عده ای را روانه زندانها نمود وتعدادی را بطورمخفی وعلنی بکام مرگ فرستاد وجمعی را به ولایت کابل وسایر ولایات تبعیدکرد که سرنوشت این زندانیان ستم فاشیستی محمدگل مومند کم ازآوارگان فلسطین بدست صهیونیست های یهودی نبود وشاید هم خون مشترکی در رگهای شان جریان داشت ٠وباین ستم ملی مردمان اصلی شمال را درولایات دیگر تبعید وخانه ها وزمین های شان را به پشتون های ناقل بخشید که این سیاست صیهونستی محمد گل مومند روی فاشیسم هتلری را سفید کرد ٠

محمدگل مومند بااین کارروایی های محیلانه وتفرقه جویانه آتش نفاق ودشمنی را درمیان ملیت های برادر ساکن در کشورما برافروخت که منجر به قتل وخون ریزی وبرادرکشی دوامداری در افغانستان گردید ٠آتش تبعیض نژادی ، سمتی وزبانی را بر افروخت واین دوزخ چی تمام امکانات وامتیازات را به قبایل پشتون و زبان پشتوقایل گردید وبا نسل کشی های بی حد ومرز وتضعیف زبان فارسی کمر خیانت بست وزبان فارسی را که طی صدها سال بشکل سالم وطبعی رشد کرد و زبان شعر وادب و تحریر مردم و دربارگردید ، متاسفانه شوونیست های زبانی خواستند تا این زبان مشترک و وحدت همه اقوام را صدمه زده ، زبان اقلیت ونامانوس پشتو را که که در حالت احتضار بود برزبان اکثریت مردم با خشونت تباری حاکم سازند٠

محمد گل مومند با سوء استفاده از مقام شامخ دولتی وصلاحیت های بی حد ومرز که استبدا نادری وهاشم خانی به او اعطا کرده بود تمام مضامین مکاتب ،دانشکده ها وآموزشگاه ها را اززبان فارسی که زبان اکثریت جامعه بود به زبان نا آشنای پشتو تبدیل نمود ،کورس های جبری زبان پشتو را بوجود آورد وبه مطبوعات وقت دستور داد که حتی عناوین کتاب های نویسندگان زبان فارسی باید حتما" به زبان پشتو باشد در غیر آن اجازه نشر داده نشود٠بنابر برنامه سازی های فاشیستی وی هزاران جلد کتاب باارزش فارسی واوزبیکی طعمه ی حریق گردید درشمال کشور تمام کتیبه های خطی و سنگ های قبور را از بین برد وحتی کتاب های درسی مکاتب رانابودکردند وبه جا ی آن ناشیانه به نشر کتب پشتو که ازهر نوع ارزش علمی ، ادبی وفرهنگی تهی بود پرداختند که این زخم خونین در پیکر معارف ما تا هنوزپیداست ٠

محمد گل مومند نه تنها در ساحه تفرقه اندازی قومی وملیتی نقش خائنانه بازی کرد بلکه در ساحه فرهنگ وادبیات کشور نقش یک دشمن خون آشام را با زبان وفرهنگ فارسی بازی نمودوقرنهااین زبان را درزندان عقاید تنگ نظرانه فاشیستی خود زندانی کرد، که باین همه حسادت ابلیس مأبانه خود نتوانست سرسوزن هم کار سازنده ومثبتی برای زبان پشتو انجام دهد تا از یک فرهنگ غنی وسیال برخورشود وبتواند زبان ادب ،قلم ودانشگاهی گردد ،هم بزبان فارسی خیانت نمود وهم نفرت وانزجار مردم را بر علیه زبان پشتو بر انگیخت ٠

محمد گل مومند با نیت شوم فاشیستی نام های تاریخی کشورراکه هویت مشخص چندین صد ساله داشتنداز تاریخ وجغرافیای کشور ما نابود کرد وبه جای آن اسم های جدید پشتونی برگزید و با چند خائن دیگر سرنوشت کشور ومردم را رقم میزد که این ترور هویتها وتغییرنامهای تاریخی خراسان لکه ننگی است بر جبین

این نژاد پرستان٠ چنانچه درولایت هرات نام تاریخی منطقه سبزوار،که زادگاه دانشمندانی چون مولانا حسین واعظ کاشفی سبز واری بود به" شیندند" ونام پوشنگ یا فوشنج را که مهد زایش طاهر پوشنگی بود به" پشتون زرغون "تبدیل نمودند ولی تا امروز مولانا حسین کاشفی را بنام سبزواری یاد میکنند نه شیندندی که بعد از تغییر نام شیندندایران با زرنگی اسم سبزوار را برای منطقه ی خود دزدید، واین خیانت آگاهانه در مورد قهرمان ملی ما طاهر پوشنگی نیزنا بخشودنی است طاهر پوشنگی عیار وسپه سالار بزرگ عرصه پیکار وسیاست که لشکر امین الرشید را تار ومار کرد ومامون الرشید را بر تخت دارالخلافه ی عباسی در بغداد نشا ند وبه پاس همین خدمتش به حیث والی هرات مقرر شد وسپس اعلان استقلال میهن خود خراسان را از یوغ استعمار عرب وخلافت عباسی نمود، تا امروزکسی نگفته که طاهر" پشتون زرغونی"بلکه تاریخ خراسان وی را بنام طاهر " پوشنگی" یا فوشنگی می شناسدندوهمچنان ابو مسلم خراسانی راهرگز ابومسلم افغان نگفتند ونمی شود تاریخ را با اسم گذاری های فاشیستی گول زد ٠ محمدگل مومند درولایت هرات نام "قره تپه" را به "تورغندی" تغییرداد ٠

محمدگل مومند در صفحات شمال کشور نیز دستبردبه نام های تاریخی زد چنانچه در منطقه بلخ نام قریه" چهار باغ گلشن" را به" شینکی" ، نام" قلعه چه " را به" اسپین کوت "، نام" ینگی آرق را به "نویکوت" ، نام "دکبر جین" را به" شلخی" نام "هزاره چقیش" را به" استول گی " ، نام "رحمت آباد" را به "جرگی " ، نام " یول بولدی" را به "لیندی"، نام " ده دراز"را به "غشی" ، نام" قوش تپه" را به "منگولی"،نام "سمرقندیان" را به" زرغون کوت"، نام "حصارک " را به" اوغز "، نام "چهارسنگ" رابه "سلورتیگی"،نام پلاسپوش را به "زوزان " نام "عباد" را" به دیره گی " ، نام" چهل ستون" رابه"غندان" ، نام "کودوخانه را به " باندگی" ، "نام کشک عبدل رابه " بانده" ، نام "کول انبو" را به" منده تی"، گذاشت

جنایت نابخشودنی وبزرگ دیگرمحمد گل مومند که ازسرلج وعقده خودکوچک بینی وی ودشمنان فرهنگ وتمدن فارسی مایه میگرفت، تغییر نام قریه بهاء الدین بودکه به افتخار زادگاه مولانا جلا ل الدین بلخی به اسم پدرش" بهاء الدین " نامگذاری شده بود، متأسفانه بایک خیانت تاریخی وعقده وجنون فاشیستی به " اشپوله " تغییر نام داده شد ، معنی" اشپوله" را باید ازفاشیستان قبیله پرسید؟!

چرا اسم زادگاه بزرگترین دانشمند وشاعر زبان فارسی که افتخار بشریت است از زادگاه اش زدوده می شود تاایرانیان وی را به جهان از ایران امروزی معرفی نمایند ؟ واین قبیله سالاران بی فرهنگ خود میروند وازآن سوی مرزهای پاکستان خوشحال ختک ورحمان بابا را پیدا نموده اسمهای جاده های این طرف مرز بنام خوشحال خان مینه ،مکتب خوشحال خان ، لیلیه خوشحال ورحمان بابا نامگذاری می کنند مگر اپارتاید شاخ ودم دارد؟

نام " ایلمانی" را به" وچه ونه" ، نام سلطان خوجه ولی را به میروندی، نام "باغ وراق" را به " حاجی کوت"، نام " زاموکان" را به " کاکاکوت" ، نام " بنگاله" را " به ورخی" ، نام " آق تیپه" را به "اسپین کی" ٠ در شبرغان نام " تخت سلطان " را به" شین کوت" ونام "حسن تابین" را به" غزگی" ٠

در آقچه نام " آقچه نمای " را به " بتی کوت"، نام " گومک صالح" را به "بتی" ، نام " بوینه قره" را به " شول گره" ٠ در ولایت سمنگان نام قریه " گل قشلاق را به " جوغی" نام " کته قشلاق" را به " جگه بانده" نام "مینگ قشلاق" را به "زندی کوت " ، نام " لرغان" را به "کلای وزیر" ، نام " جوی زندان " را به "جوی ژوندون"، نام دره " زندان " را به دره ژوندون تغییر داد٠

اگر مردم این مناطق نام اصلی وتاریخی آن را بر زبان میراندند مورد اذیت وباز داشت وشکنجه قرار میگرفتند ٠

مگر چه کسی کشور را به نام این فاشیست سجل کرده بود که با این همه صلاحیت عام وتام نام های تاریخی کشور را تغییر دهد ؟ همچنان در جوزوجان بنابر هدایت محمد گل مومند "کمال الدین اسحق زی " یازده نفر دهقان اوزبیک را زنده پوست کرد وبعد مرده های شانرا در میان خرمن گندم آتش زد ، زمانیکه مردم برای شکایت این جنایت اسحق زی نزد ظاهر شاه آمدند حکومت وقت همه شکایت کنندگان را نیز روانه زندان کرد ٠

محمد گل مومندودنباله روان وی نه تنها بادست درازی های بی شرمانه درتغییرنام صفحات شمال وغرب کشوراقدام کردند بلکه با بیرحمی صیهونستی خود نام بسیاری از مناطق شهرکابل را به زبان پشتو واشخاص پشتون نام گذاری کردندو بخشهای از قدیمی ترین محل بودباش مردم اصیل وزادگاه روشنفکران نویسنده وشاعر کابل را بنام جاده "میوند!؟ "مسمی کردندوبا این پلان های فاشیستی غلام محمد فرهاد"پاپا" عقب اپارتمان های جاده میوندرا که قبلا" باغها وگل وگلزار بودند به بدرفت بزرگ ومتعفن شهر تبدیل نمودند، نام

" کوته سنگی "که نام شاعره" بی بی سنگی" اولین زن سیاست مدار کابل زمین بود و اشعارش بدست عبدالرحمن خان افتاد و وی را در اتاق یا کوته" سنگی" محبوس کرد و طبق نوشته داکتر اسداله شعور نام کوته سنگی از نام این زن مأخوذ گردیده که با سیاست تنگ نظرانه کوته سنگی به " میرویس میدان " تغییر نام داده شد ، نام" ده بوری "را به " جمال مینه " ،نام بخشی از " شاه شهید وسیاه سنگ " را به نام " سید نور محمدشاه مینه" ومحلی در " ده افشار " را بنام سپین کلی" ، " قلعه ی جرنیل " رابنام " خوشحال مینه " وقستمی از قدیمی ترین نامهای شهر کابل را که بنام کوچه های " بازار ارگ ، خیابان ، پل خشتی ، کوچه علی رضا خان وشور بازار" یاد می شدند بنام " جاده نادرپشتون " نام گذاری گردید، ومحوطه فواره های این محل را " پشتونستان وات " نام گذاری کردند آنطرفتر" پشتنی تجارتی بانک "عرض اندام کرد، نامها آب ورنگ فاشیستی ( پشتون تباری ) بخود گرفت وگویا هر زنده جانی باید بنام پشتو ، پشتون وپشتونستان نفس میکشید، همچنان مکرویان اول را بنام" نادرشاه مینه" ومنطقه وسیع دیگر را بنام " وزیراکبر خان مینه " نام گذاری کردند ٠

همچنان تعداد زیادی از مکاتب را در شهر کابل بنام اقوام پشتون کردند مگر درین شهرمادران اوزبیک ،هزاره وتاجیک هرگز فرزندانی نزاده بودند مگر شهر خالی از شخصیت ها انقلابی ومبازرینی چون ، غبار، محمودی،سرور جویا ، سعدالدین بهاء ، علی اصغر شعاع ،اسماعیل بلخی ، براتعلی تاج ، عبدالخالق قهرمان ، ابراهیم صفا ، انور بسمل ، ،محمد ولی خان دروازی ، طاهر بدخشی، مجید کلکانی ونویسندگان و شاعرانی چون واصف باختری ، سپوژمی زریاب ، لطیف ناظمی وصدها ها تن دیگر بود؟ که مکاتب و دارالمعلمین ها و لیله های شهر کابل بنام افرادی که نه تنها از کابل بلکه از افغانستان نبودند نام گذاری شد چون مکتب و لیلیه خوشحال خان و محلی بنام "خوشحال خان مینه" مسمی گردید وهمچنان لیله ومکتب رحمان بابا، مکتب نازوانا(مادر میرویس هوتکی ) ، مکتب زرغونه ( مادر احمدشاه درانی ) مکتب ملالی ، شفاخانه بنام ملالی "ملالی زژنتون" و حالا جایزه اسکار دولت کرزی بنام ملالی است ملالی که هرگز وجود نداشته است ( ملالی دختری جعلی عبدالحی حبیبی بود تا از قندهار در جنگ میوند قهرمان زنی داشته باشند و این زن تا اکنون نه سال تولد دارد نه سال مرگ ، نه نام پدر ومادر ، نه گوری دارد و نه بیوگرافی ، چون تا حال عقل حکومت پشتونخواه برای این جعل عبدالحی حبیبی کار نکرده بود ممکن فردا باز برای ملالی قبر و سال تولد وسال مرگ ونام پدر ومادری بسازند و شاید مکتب دیگری را بنام مادر ومادر کلان ملالی افغان نام گذاری کنند) وهمچنان مکتب نادریه بنام نادرغدار دیره دونی ، مکتب حبییه بنام حبیب الله خان نوکر استعمار انگلیس ومکتب شادخت مریم و شاخت بلقیس نواسه های نادر دیره دونی وصدها نام دیگر بنام یک قوم خاص که به این نامها در قندهار و جلال آباد وپکتیا و هلمند نیزجاهای مسمی شده ولی در مناطق پشتونی هیچگاه یک محل یامکتب بنام تاجیک ازبیک و هزاره و نورستانی نام گذاری نمی شود وهمچنانکه والی ها باید پشتون باشند و باز میگویند" دا زمونژ بابا وطن " بابا هم هویتش مشکوک برآمد؟ !

گذشته از نامهای جاها در هیچ نقطه دنیا واحد پولی یک کشور به نام یک قوم نیست مثل " افغانی " و یا لباس افغانی که متعلق به قوم بی هویت کوچی است بنام" لباس ملی" کشورجا زده شده است و رقص مردم قبایل پشتون را بنام "اتن ملی "بالای همه مردم قبولانده اند که گویا ملیت های دیگر نه لباس دارند و نه رقص مخصوص خودرا، همه را در فرهنگ یک قبیله ذوب ومنحل کردن و خود در فرهنگ شهری دیگران ذوب نشدن از اصول اساسی صهیونیزم است ٠ محمد گل مومند برای اشاعه این آرمان آگاهانه به اشخاصی جعل نویسی چون حبیبی وچند تن پشتونخواه دیگر و پشتو تولنه ضرورت داشت تا با ساختن ( پته خزانه ) به درمان عقده های فرهنگی خودبپردازند ، اما به ریش خود خندیدند ، بعدسرود ملی را که در حقیقت سرود فاشیستی است به زبان همان یک قوم خاص نواختند که امروز طبل رسوایی شان از بام اسرائیل پایین افتاد٠

این بود گوشه ناچیزی از جنایات محمد گل مومند ودنباله روان سر در کفش، به امیدروزیکه مجسمه محمدگل مومند را بنام بابای فاشیسم صهیونیسم افغانی بسازند!

http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&file=index&op=view&sid=8890