Freitag, 7. März 2008

واژۀ دیگری که مورد نفرین «فرهنگیان» ادارۀ کنونی قرار گرفته است اصطلاح «دانشجو» می باشد. در این شکی نیست که ما از سالیان درازی بدینسو «محصل» می گوییم که معنایی نزدیک به «طالب» را افاده می نماید. ولی این را به جرئت می توان گفت که واژۀ عربی «محصل» نمی تواند معنی دقیقی را که ما از این اصطلاح اراده داریم افاده نماید. به این معنی که محصل در زبان عرب «حاصل کننده» معنی می دهد که مفهومی بسیار وسیع و گسترده دارد ولی دانشجو اصطلاحی است به مراتب دقیقتر و قویتر از واژه ای که ما در این سالهای اخیر بکار برده ایم. تاریخ ادبیات ما شهادت می دهد که واژۀ «دانشجو» به مراتب قدیمتر از اصطلاح «محصل» بوده است. این بیت سخنور نامی فرهنگ ما مثال زندۀ ادعای من است:

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گـور دانش بجوی

واژۀ «پوهنتون» و «دانشگاه» که امروز شاخص برجستۀ کشمکشی شده است که افرادی متعصب به راه انداخته اند ، اصطلاح دیگری است که استعمال آن جرم به حساب می آید. حال بیایید ببینیم که واژۀ «پوهنتون» از کجا شده و چطور گل کرده و حکایتش از چه قرار است.

آقای سید مسعود پوهنیار در صفحۀ 192 کتاب ارزشمند خویش که «ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان» نام دارد در این باره می گوید: «پسوند لفظ (تون) در زبان پشتو معنی ظرف مکان را افاده می نماید، چون چرتون «غلاف شمشیر» ، لستون «آستین» و میژه تون «خانۀ مورچه». حتی در زبان انگلیسی که ریشه هایی از زبان آریایی دارد نیز برای تفدانی سپت تون «Spit-Toon» گویند. به همان اساس کلمات ترکیبی چون پوهنتون و درملتون و غیره ساخته شد.»

در صفحۀ 193 همین رساله می خوانیم: « تقریبا در سال 1329 هـ ش 1950 میلادی هنگامی که مرحوم الفت بحیث مدیر عمومی پشتو تولنه ایفای و ظیفه می کرد روزی به منزل ما آمده برای نامگذاری پوهنتون و درجات علمی چون پوهاند ، پوهنمل ، پوهنیار و غیره اخلاقا از میر صاحب اجازه خواست که از تتبعات او در آن زمینه استفاده نماید ، لذا آن نامها مورد استعمال قرار گرفت.»

من با احترام فراوانی که به بنیان گذاران این اصطلاح داشته و این را هم می دانم که آنها امروز در میان ما نیستند تا از خود دفاع نمایند ولی به عنوان یک شهروند این سرزمین که گوشهایم از همان آوان کودکی به پشتو آشنا بوده است معتقد هستم که پسوندی به این اهمیت را نباید بر مبنای اصلی لزران و سست و مشکوک بنا نمود.

دوم اینکه چطور می توان پسوند زبان خویش را از یک زبان بیگانه اقتباس نموده و «تفدانی» را اساسی برای گزینش نام عالیترین نهاد آموزشی کشور قرار داد. راستش را بگویم هر قدر فکر کردم پیوندی میان «پوهنتون» و «تفدانی» را نیافتم. راستی که هم فرهنگیان رسمی کشور ما قیامت می کنند. تا جایی که نویسنده اطلاع دارد ، انگلیسها چیزی را به نام «تون» نمی شناسند و در میان انگلیسی زبانها تنها در شمال شرق انگلستان منطقه ای بنام Newcastle وجود دارد که ساکنان آنجا را به نام Geordie یاد می نمایند، و تنها در این منطقه است که واژۀ “TOON” را به شهر اطلاق می کنند که صورت عامیانۀ «TOWN» بوده و پسوند اختراع شدۀ «تون» پشتو را به هیچ صورتی نمی توان به آن قیاس نمود.

پرسش دیگر اینکه اگر «تون» پسوندی برای «اسم مکان» باشد ، پس در قسمت پیوستون «همبستگی» و بیلتون «جدایی» و امثال آن چه می گویید؟ آخر چه رابطه ای میان «پوهنتون» و «بیلتون» و امثال آن وجود دارد. لفظ «پوهنتون» بر اساس استدلال دوستان ما «اسم مکان» است ولی «بیلتون» و «پیوستون» اسم مصدر اند. من امروز این سوال را هنگام مصاحبۀ مشترک ما با «رادیو پیام زنان» از استاد مجاور احمد زیار که خود از زبان شناسان پشتو می باشند نیز کردم ولی متأسفانه به این بخش سوال پاسخی نیافتم.

اما واژۀ «دانشگاه» با چنین اشکالاتی روبرو نیست. پرسش دیگر اینکه اگر کسی بگوید «آرامگاه» سید جمال الدین افغانی در ساحۀ «دانشگاه» کابل واقع شده است با او چه باید کرد؟ اگر گوینده را به جرم تلفظ «دانشگاه» کسر معاش کردیم پس چرا جرم ادبی «آرامگاه» گفتن او را می بخشیم. آخر چه کسی می تواند بگوید که واژۀ آرامگاه درست است ولی دانشگاه درست نیست؟ آیا پس از این نوبت تغییر نام مرکز ولایت هلمند که آن را «لشکرگاه» گویند خواهد رسید؟



واژۀ دیگری که مورد خشم مافیای فرهنگی افغانستان واقع شده است اصطلاح «نگارستان» می باشد. این دسته متأسفانه اطلاع ندارند که واژۀ نگارستان در فرهنگ و زبان جمعی ما تاریخی بسا طولانی دارد که نمی شود از آن انکار نمود.



خاقانی قرنها قبل زیر عنوان « ایـوان مدائن» سروده بود:



نـــی زال مدائن کـم از پیرزن کـــــوفــــه
نی حجرۀ تنگ این کمتــر ز تنــــــور آن
این است همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بــودی دیوار نگارســــــــتان



کسائی مروزی یکهزار سال قبل سروده بود:



گر به تخت و گاه و كرسي غره خواهي گشت ، خيز

ســجده كـن كرسيگران را در نگارســـتان چين





عطار در بارۀ پر سیمرغ چنین گوید:



آن پر اکنون در نگارســـتان چین است

اطلبـوا العلم ولــو بالصین از این است



عطار در جایی دیگر گوید:

نگارینی که من دارم اگــر برقع بر اندازد

نماید زینت و رونق نگارستان مانی را



حافظ شیرازی می گوید:

بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت

گرچه نبود در نگارسـتان خط مســـکین غریب



جامی که او را خاتم الشعرای سرزمین ما نامند کتابی دارد بنام «نگارستان».



اما اینکه آیا نگارستان در حوزۀ زبان پشتو مورد استعمال داشته است و یاخیر، پاسخ من مثبت است. باری از محترمه زینت انجم ختک، شاعر ، نویسنده و استاد «پشتو اکادیمی» پشاور پرسیدم که آیا در ادبیات پشتو چیزی به نام «نگارستان» داریم، موصوف پاسخ داد که آری، سخنوران پشتون این واژه را به کار برده اند.

من مدعی هستم که واژۀ «نگارستان» در افغانستان و صوبه سرحد پاکستان عمری طولانی داشته است. به عنوان نمونه باید یاد آور شد که در زمان احمد شاه ابدالی یکی از نویسندگان پشاور که خود پشاوری تخلص می نمود کتابی به نام «نگارستان عجائب و غرائب» از خود به یادگار گذاشته است. مرزا محمد هاشم که در سمت منشي حضور دربار احمد شاه دراني و تيمور شاه فرزند او کار می کرد و مدتي منشي دفتر ديوان بيگي وكيل الدوله عبدالله خان پوپلزايي بود، کتابی به نام «نگارستان سلطاني» از خود به یادگار گذاشته است.

در شبه قارۀ هند نیز ما به نمونه های فراوانی از این قبیل بر می خوریم که می توان از کتاب «نگارستان» مولانا محمد حسین آزاد (1901م) و «نگارستان سخن» محمد صدیق حسن خان که در سال 1875 چاپ شده و همچنان «نگارستان تاریخ» که به قلم کلیم هندوستانی نگاشته شده است و «نگارستان آصفی» که به قلم التفات حسين خان نگاشته شده است می توان نام برد. نا گفته نماند که شصت سال قبل در هندوستان یک شرکت تولید فیلم بنام «نگارستان فیلم» وجود داشت که نمی دانم حالا هم وجود دارد و یا خیر. افلام «موتی محل» و «دهلی جنکشن» محصول کار همین شرکت به حساب می آیند.

می گویند زمانی که وزیر فرهنگ افغانستان نام فارسی «نگارستان ملی» را به «گالری» تبدیل نمود ، گروهی صدای اعتراض بلند نمودند که چرا در برابر واژه ای که در سرزمین خودت روییده است اینگونه حساسیت نشان داده و یک واژه انگریزی را در جای آن می گذاری، می گویند که یگانه پاسخ ایشان این بوده است ما نقش قدم پدران خویش را تعقیب می نماییم زیرا آنها چنین اسمی را برای این مؤسسه لازم دانسته بودند. زمانی که این سخن را شنیدم آیت 78 سورۀ یونس در ذهنم تداعی شد. آیه ای که از زبان فرعون نقل شده و پیامبر بزرگ اسلام قبایل جاهل و سر تنبۀ عرب را با آن مخاطب قرار می داد. « گفتند آيا به سوى ما آمده‏اى تا ما را از شيوه‏اى كه پدران خویش را بر آن يافته‏ايم بازگردانى و بزرگى در اين سرزمين براى شما باشد ، ما به شما ايمان نداريم».

اما جالبترین بخش پاسخهای متولی وزارت فرهنگ افغانستان این بود که گفتند واژه های دانشگاه و دانشجو اصطلاحاتی ضد اسلامی اند. متوجه باشید که جناب ایشان نفرموده اند غیر اسلامی بلکه گفته اند ضد اسلامی. راستی در برابر چنین سخنی انسان نمی داند چه بگوید و گوینده اش را چه چیزی تصور کند. اگر عبری زبان قبیله و دین یهود است آنها دلیل خود شان را دارند اما نمی دانیم که دلیل وطنداران ما چیست؟ اگر ادعا کنیم که قرآن خود اصطلاحاتی فارسی را به کار برده است باز متصدیان وزارت فرهنگ افغانستان چه خواهند گفت؟ اگر بگویم که پیامبر اسلام در جنگ احزاب لفظ «کنده» را از زبان سلمان فارسی گرفته و به صورت معرب آن «خندق» تلفظ نمود ، باز شما چه استدلالی خواهید نمود. اگر بگویم بخاری ، ترمذی ، ابو داود ، نسایی ، امام ابوحنیفه ، فخرالدین رازی ، غزالی و شاه ولی الله و اکثر مجتهدان و محدثان و مفسران مسلمان از قفقاز گرفته تا ترکستان چین و شبه قارۀ هند و آسیای میانه و ترکیۀ عثمانی و عراق همین واژه های «ضد اسلامی» را به کار می بردند، باز شما چه پاسخی خواهید داشت؟

متصدیان محترم وزارت فرهنگ و تعلیم و تربیۀ افغانستان! شما که برسم همان سفر های دوستانۀ سی سال قبل که به اتحاد شوروی صورت می گرفت، ماه یکبار به طواف کاخ سفید می آیید ، آیا می دانید که امریکا تا هنوز نه زبان ملی دارد و نه هم زبان رسمی. اینکه کشوری به این بزرگی و با وجود آنکه زبان مادری 82% مردم آن انگلیسی است ، زبان ملی و رسمی ندارد جای هیچ تعجبی نیست زیرا قانون اساسی امریکا و بنیانگذاران مدبر آن به این باور بودند که چون زبان امری است که از درون انسان بر می خیزد پس نباید آن را مقید ساخت بلکه باید آن را گذاشت تا سیر طبیعی خویش را بپیماید.

اگر پشاور زدگان وزارت فرهنگ تصور نمایند که امریکا کشوری نیست که به جز دالر و سلاح کدام ویژگی مثبت دیگری داشته باشد در آن صورت نشر شما عزیزان را به همسایۀ جنوبی تان جلب می نمایم. آیا خبردارید که اردو زبان شش فیصد مردم پاکستان است ولی پاکستانیها همه بر سر آن اتفاق نموده و امروز یک پاکستانی در چترال می داند که هموطن دیگرش در بلوچستان چه می گوید. پاکستان به عنوان کشوری چند زبانه و چند ملیته توانسته است بر مشکلات قومی خویش فایق آید شما چرا نمی خواهید. در پاکستان اگر ایوب خان پشتون بر اریکۀ قدرت تکیه زند برای یک سندی و پنجابی چندان عجیب نیست ، پس شما چه کمالی دارید که می خواهید تنها چند متعصب و کینه توز را شایستۀ رهبری این کشتی کشته قرار دهید. این را باید بدانید که کشور فقیر و کوچک و جنگزده و محاط به خشکۀ ما نسبت به کشور دیگر دنیا نیازمند وفاق ملی است. ما نمی توانیم بنیان عظمت خویش را بر پایه های لاف و و بزرگ دیدن خود و تحقیر دیگران بنا نهیم. یادم می آید که حفیظ الله امین پاکستانی ها را «دال خواره» خطاب می نمود غافل از اینکه دال غذای «زیار ایستونکی» بوده و نباید مورد تحقیر قرار گیرد. اگر می خواهیم کشوری مستقر و مقتدر داشته باشیم نخستین پیش شرط داشتن چنین کشوری احترام به ساکنان آن است. پیشتر از ایوب خان نام برده شد، ایوب خان را بگذارید آیا می دانید که در آن زمانی که مرحوم غلام محمد فرهاد مشهور به «پاپا» لوای فارسی ستیزی را در پارلمان افغانستان بر افراشته بود آیا می دانید که در پاکستان چه می گذشت؟ در پاکستان جنرال یحیی خان حکومت می نمود. و آیا می دانید که زبان اصلی جنرال یحیی خان چه بود؟ زبان اصلی جنرال یحیی خان فارسی بود. در آن سالهای تاریکی که فرزندان هزاره را در هیچ نهاد لشکری و کشور افغانستان راهی نبود می دانید که در پاکستان چه می گذشت؟ در آنجا از جمع همین هزاره هایی که عبدالرحمن خان مؤسس افغانستان آنها را در تاج التواریخ خویش « ... بارکش مردم افغانستان» می نامد ، شخصیتهایی چون قاضی محمد عیسی که خود یک هزاره بود در کنار محمد علی جناح فعالیت می نمودند. جنرال محمد موسی شخصیت دیگری بود که به عنوان فرمانده کل ارتش پاکستان فعالیت نموده و در جنگ 1965 با هندوستان جنگید و در اواخر حیات خویش گورنر بلوچستان بود. هزارۀ دیگری به نام شربت علی چنگیزی در پست فرمانده نیروی هوایی پاکستان کار می نمود ، چنانچه دختری بنام سایره بتول که از جمع همین هزاره های کویته است نخستین پیلوتی بود که طیارۀ جنگی پاکستان را بر فراز آسمان کشورش به پرواز در آورد. میرزا اسلم بیگ که روزی فرد اول ارتش پاکستان بود نمونۀ دیگری از میرزا ها و بیگها و بخاری هایی است که در کلیدی ترین موقعیتهای آن کشور ایفای وظیفه کرده اند.

اگر ما با کشوری دشمنی هم می کنیم باید ببینیم که نقاط قوت آن در کجا و نقاط ضعف ما در کجا نهفته است. امروز لشکری از زنان و مردمان و روشنفکران در تلاش اند تا به عنوان «قهرمان» شناخته شوند. برای این عزیزان باید گفت که قهرمانی در این نیست تا بروید و در زیر دهل نیروی خارجی به رقص آیید. قهرمانی در این است که واقعیتهای جامعۀ تان را درک نموده و با خطر های فعلی و حقیقی ای که کیان ملت تان و قلب فرهنگ تان را نشانه گرفته است به مقابله بر خیزید. جنگ با مردگان و از قدرت بر افتادگان چه این دسته از این گروه سیاسی باشد و یا آن حزب ایدیولوژیک نه منطقی است و نه هم جوانمردی.

در این عصری که ماهواره ها شب و روز در کار اند تا پایگاه های اخلاقی ما را در درون مغز و دل و شعور و وجدان ما با امواج زهر آگین خویش بمباران نموده و ارزشی برای ما نگذارند. در این عصری که استعمار و دلقکهای آن تلاش دارند تا تمامی فرهنگ ما را از هستی ساقط سازند. در این دوره ای که همه زبانها آماج تهاجم فرهنگی بوده و کوشش می شود تا انگلیسی جای همه را بگیرد. در چنین حالتی خردمندانه نیست تا برویم و قانون اساسی را دستکاری نموده و سپس پا را از این هم فراتر نهاده و هموطنان ما را به جرم استخدام واژه های زبان خود شان مجازات نماییم.

دو سه سال قبل در آن شب و روزی که سرود ملی را می ساختند من مقالۀ پیرامون آن نوشتم و گفتم که اگر می خواهیم سرود ملی همیشگی و قابل قبولی برای همه افراد ملت خویش داشته باشیم و بهانه های تفرقه افگنی و اختلاف میان فرزندان کشور را از میان برداشته باشیم باید هنگام ساختن سرود ملی اصولی را در نظر بگیریم. یکی از این اصلها انتخاب زبان و یا زبانهای سرود ملی است. من در آن وقت پیشنهاد نموده بودم که باید از ملتهایی چون کانادا و افریقای جنوبی و .... بیاموزیم که دارای شرایطی مشابه به اوضاع فرهنگی کشور ما هستند. برای کسانی که شب و روز مصروف جویدن ساجق واژه های «اقلیت» و «اکثریت» اند باید عرض نمود که اگر اکثریت را هم معیار قرار دهیم باید فارسی را از حساب نیندازیم. همه آمار ها و احصائیه های جهانی فارسی گویان افغانستان را پنچاه فیصد و یا بیشتر از آن گفته اند که در این نسبت بخشی و یا تمامی منسوبان به گروه های نژادی هزاره و بلوچ و پشتون و ازبک و تاجک و واخی و ... . شامل می باشند. شما می توانید به این لینک مراجعه فرمایید:



https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/af.html#People



توطئه ای که ما امروز با آن روبرو هستیم همه گروه های قومی و فرهنگی افغانستان را آماج تهاجم بی امان خویش قرار داده است. شما تصور نکنید که این تنها فارسی است که «گروهک شورای فرهنگی» افغانستان در جان آن افتیده است بلکه زبان شیرین پشتو و جامعۀ پشتون خود هدف توطئه ای بس خطرناک است. امروز چه کسانی فرزندان پشتون را در هلمند می کشند؟ کدام دستهایی در جان پشتو افتیده و بالهای آن را با ساختن واژه های ثقیل و بی مفهوم و فعالیتهای کودکانه می بندند و این زبان مهم سرزمین ما را مسخ و برای همه غیر قابل فهم می سازند؟ این چه کسانی اند که در این کشور بی و در و دروازه و ملت بی سر و سرپرست در جان پشتو افتیده و هر روز واژه های نا مانوسی می سازند و سپس آن را بصورت بسیار منظم بر سر زبان رسانه ها می گذارند؟ اگر حکومت نمی تواند بر نوایای قلبی این گروه اطلاع یابد چرا کسی نیست که از ایشان شهادتنامه و مدرک تحصیلی بخواهد؟ آیا راستی هم این گروه مجهول صلاحیت علمی چنین کاری را دارند؟ دانشمندان زبان پشتو پاسخ دهند. این چه کسی است که قبایل پشتون را در برابر بقیه اقوام افغانستان قرار داده و هر روز برای شان دشمن می تراشد؟ کدام تاجران رسمی اند که مناطق جنوب کشور را به «گودام» مواد مخدرۀ جهان تبدیل کرده اند؟ کدام دستهایی اند که فرزندان معصوم این قبایل را در آن سوی مرز شستشوی مغزی داده و سپس در جان ملت مظلوم خود شان می افگنند؟ چه کسانی اند که روشنفکر پشتون را در برابر زبان تمدن خود شان بر می انگیزند؟ و کی ها اند که قبایل پشتون را در ولایت هلمند و قندهار در جان هم افگنده و یک روز آن قبیله را با شمشیر این قبیله و و روز دیگرش این قبیله را با شمشمیر آن قبیله می کوبند؟ این پرسشهایی است که پاسخ آن را به روشنفکر آزادۀ ملت افغانستان وا می گذاریم.

در جمع گروه های مافیایی افغانستان ، مافیای مسلط بر وزارت فرهنگ را می توان از همه خطرناکتر خواند. این گروه که در تاریکی فعالیت داشته ، هر روز واژۀ نوی می زایند که زبان و فرهنگ افغانستان را دچار انارشی و مردم ما را دچار سر درگمی نموده اند. این واژه ها نه تنها برای یک غیر پشتون قابل فهم نیست که حتی خواننده و شنونده ای که زبان اصلی اش پشتو است هم نمی تواند به کنه آن پی ببرد و از همینرو می بینیم که این بدعتگذاران فاقد صلاحیت ، نوشته های شان را با قوسها و توضیحاتی می آرایند که گاهی مساحه ای بیشتر از متن اصلی را احتوا می کند.

نویسندۀ این سطور که خود را فردی از قبیلۀ «حق» و نژاد «عدالت» و اکثریت «انسان» و از جمع سخنگویان به زبان «دل» می شمارد هیچ تقاضایی از دست اندر کاران نهاد های رسمی فرهنگ افغانستان ندارد زیرا می داند که آنها به خاطر تحقق برنامه هایی وحدت برانداز و تفرقه آفرین آورده شده اند ، ولی سخن من متوجه روشنفکران و دانشمندان و فرهنگسازان اصیل و نبیل کشور باستانی ما است تا در دفاع از هویت جمعی و وحدت ملی و زبان تمدنی و رشد و گسترش واقعی زبانهای ملی ما چون کوهی ایستاده و در این راه از ملامتی هیچ ملامتگری نهراسند.

همۀ ما مکلفیم تا دست گروه بیگانه با فرهنگ و تمدنی را بگیریم که به خاطر اصطلاحات مرده ، آماده اند تا خون انسانهای زنده را بریزانند.



ادامه دارد .....





مأخذ ها:



1- حسن انوشـه، دانشـنامه ادب فارسـي در افغانسـتان، تهران: نشر وزارت ارشاد، 1379، ج3، ص261.

2- ارمغان خوشحال، یونیورسیتی بک ایجنسی، پیشور ، پاکستان 2001

3- قانون اساسی تصویب شده توسط نمایندگان لویه جرگۀ قانون اساسی افغانستان

4- قانون اساسی تقلبی ای که به نام «قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان» از طرف گروهک مسلط بر حکومت کشور نشر و توزیع شده است.

5- 1341هـ ش‏نگارستان عجائب و غرائب ، تأليف پشاورى. کتابفروشى‏ ادبيه ناصر خسرو، ایران ، تهران، ‏ ‏‪

6- نگارستان سخن، محمد صدیق حسن خان، دار مطبعۀ شاهجهانی، بهوپال ، هندوستان، 1875 هـ ش

7- سید مسعود پوهنیار. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان. جلد اول، چاپ دوم ، سبا کتابخانه ، پشاور ، پاکستان ، 1376

8- علامه صلاح الدین سلجوقی ، افسانۀ فردا ، پشاور ، پاکستان

Keine Kommentare: