Dienstag, 18. März 2008

کنفدراسیون امارت متحده طالبان و تجزیه افغانستان و پاکستان

شش سال از سقوط حکومت تروریسم طالبانی بنام امارت اسلامی افغانستان میگذرد و اما اینک در پیش چشمان جامعه جهانی ما شاهد ظهور طالبستان بنام «کنفدراسیون امارت متحده طالبان» در بخش های جنوبی قلمرو افغانستان و هفت ایجنسی قبایل خود مختار پاکستان خواهیم بود.


تا این اواخر یک نوع خود مختاری مخفی و دادن امتیازات اقتصادی، سیاسی و نظامی و هم چنان آزادی عمل در تولید و قاچاق مواد مخدر بخاطر رضایت طالبان و حامیان شان در مناطق جنوب افغانستان وجود داشت. هم چنان مذاکرات سپردن اختیارات ده ولایت جنوبی افغانستان به طالبان که تا بحال شایعه آن وجود داشت، سر انجام بطور رسمی از طرف طالبان مطرح گردید. این طرح طالبان در واقع گامی رسمی و عملی بسوی ایجاد« کنفدراسیون امارت متحده طالبان» و تجزیه افغانستان و پاکستان است که در مقاله کنونی توسط جسن بورک در هفته نامه آبزرور چاپ بریتانیا به چاپ رسیده است.
«در نوار مرزی میان افغانستان و پاکستان یک دولتی بی قانون و وحشی در حال تولد شدن است. اما هم زمان به آن جنگ بر سر کنترول دولت در حال تشکل میان جنگسالاران قبیلوی و ملیشاه های اسلامی نیز سرعت گرفته است.» این مطلب را جسن بورک خبرنگار آبزرور اظهار داشته است. وی اخیراً در عمق این مناطق سفر نموده است تا معلوم کند که کی ها در عقب آن قرار دارند.
جسن بورک در یک گزارش مفصل فاکتور های مختلف از ساختار جغرافیایی صعب العبور قبایلی گرفته تا سنت های محلی عقب ماند و از نفوذ جنگسالاران قبیلوی، ملیشاه های اسلامی محلی و خارجی گرفته تا قاچاق و تو لید مواد مخدر ، تجارت سلاح و جنایات سازمانده شده رادر شکل گیری دولت طالبی تاثیرگزار می داند. اما آنچه درین مقاله کمتر توجه شده به بازی های دولت پاکستان در رشد و تربیت تروریسم و فریبکاری های مشرف و سازمان آی اس آی است. هم چنان در مقاله مذکور به اشتباهات، سیاست های خام و بازی های چند پهلوی غرب بویژه واشنگتن و لندن در تحت نام جنگ با تروریسم که نه تنها منطقه را ازتروریسم نجات ندادند، بلکه راه را به ایجاد کنفدراسیون تروریستان و تجزیه خاک افغانستان و پاکستان نیز مساعد ساختند، هیچ اشارهای نشده است. در همین سلسله به نقش ضعیف و سیاست های طالب طلبی رژیم کرزی و تقاضاها از ملا عمر و گلبدین بحیث سرکردگان فاجعه کنونی در افغانستان هیچگونه اشاره نشده است. اما خبرنگار بیشتر اشاره و هوشدار به ایجاد دولت تروریستان و خطر تجزیه کشور های افغانستان و پاکستان نموده است.


خشونت ها در هفته های اخیر در افغانستان و پاکستان به اوج خود رسیده اند. نیرو های محرکه اصلی خشونت های جاری در جنوب غرب آسیا را می توان بطور ساده این طور بیان نمود: طالبان بعد از شکست شان در پی حوادث 2001 به کمک بن لادن و ایمن الظواهری دوباره جان گرفته اند و در نتیجه جنگ ها را برای گرفتن قدرت مجدد در افغانستان به راه انداخته اند. و شاید هم در صورت پیشرفت سریع در صدد تسخیر سلاح های اتمی پاکستان باشند. اما در واقعیت وضعیت از این هم پیچیده تر است. این جنگ ها آنقدر پیچیده و نا متعارف اند که به مشکل می توان آنانرا با جنگ های سده نزدهم با انارشیست ها ویا به بن بست ها در 1916 در جبهه غربی مقایسه نمود.
جمع آوری معلومات برای مراکز مطالعات استراتیژیک جنگ با تروریسم در مورد موقعیت ناتو و جنگ های آنها با ستزه جویان در مناطق دور افتاده در اطراف شهر های پاکستان نظیر پشاور و اسلام آباد و هم چنان کابل و قندهار کار بسیار ساده است. آما آنچه ما مواجه به حقیقت هستیم، صرف ظهور ستیزه جویانی بنام طالبان نیست، بلکه ما عملاً مواجه به دولت جدید در حال ظهور بدون مرزهای رسمی هستیم که حتا تا حال نام ندارد. این دولت متشکل از کدفدراسیون هرج و مرج جنگسالاران قبیلوی-مذهبی است که بزرگترین تهدید را نه تنها به ثبات و تمامیت ارضی افغانستان و پاکستان متوجه نموده است، بلکه عواقب خیلی خطر ناک برای امنیت جهانی نیز خواهد داشت.

مطابق به گزارشات منابع استخباراتی بن لادن شبکه تروریستی خویش را در افغانستان مانند سالهای 90 دوباره ایجاد نمودند. با آنکه سازمان القاعده تلفاتی زیادی داده ، اما آنها هر گز کمبود جنگجویان را احساس نکرده اند و همواره گروه های تازه نفس به صفوف آنها می پیوندند. هم چنان بر اساس گزارش استخبارات انگلیس گروه های ازبک تبار در تحت رهبری طاهر یولداش در مناطق قبایلی پاکستان که در سال 2003 کمتر از 600 جنگجو داشتند، در حال حاضر تعداد آنها به سه چند افزایش یافته است. به عقیده کارشناسان استخبارات انگلیس در حال حاضر مناطق قبایلی پاکستان به« بزرگترین مرکز تربیت جنگجویان اسلامی» در جهان مبدل شده است.
در هفته اخیر آرتش پاکستان در جنگ در مناطق قبایلی متحمل تلفات شدید شدند و باوجود بهانه عید، موفق به اتش بس با ملیشه ها نشدند. و هزازاران مهاجر از نواحی جنگ زده فرار نموده و حکایت از باران راکت بر سر خانه و کاشانه شان نمودند.
در همسایگی مناطق جنوب و شرق افغانستان، مناطق خود مختار قبایلی موقعیت دارد که جنگ برای آنها در طول سده ها بحیث فرهنگ و طرز زندگی شان مبدل شده است. به قول لطیف افریدی خان یک قبیله: « یک پشتون زمانیکه به بیرون میرود با خود کله شینکوف خود را می برد مانند اینکه یک غربی به بیرون با خود تلفون موبایل خویش را میبرد».« آنها جنگ کردن را از زمانیکه تازه راه رفتن را یاد میگیرند، فرا می گیرند». جنگ وخشونت میان قبایلی ها بطوردومدار به یک رسم زندگی تبدیل شده است. هفته قبل قبایل اطراف پشاور بر سر آب و منابع باهم درگیر شده از راکت و ماشیندار بر علیه یکدیگر استفاده نمودند.
در مورد اسلام باید گفت در سالهای اخیر آیدیولوژیک اعراب افراطی شرق میانه به رهبری بن لادن در میان قبایلی پشتون دو طرف خط دیورند گسترش یافته ، آنها را در مقابل حکومات مرزی قرارداد. حمله غرب بر جهان اسلام، آنها را رادیکال ساخته در جبهه جهاد قرارداده است.
یکی از فاکتور های خیلی نیروند در سه دهه اخیر، قوت گرفتن دیوبندیسم افراطی در برابر نفوذ خوانین قبیلوی است که در نتیجه قدرت سنتی از دست خانها به ملا های رادیکال انقال گردید. به نظر پروفیسر ضیاء الله استاد دانشگاه پشاور:« ساختار سنتی قبیلوی همراه با نقش خوانین قبایل، زمینداران بزرگ و یا تجاران که با شخصیت های مذهبی مشترکاً قدرت را همواره حفظ میکردند، فروریخته است. در حال حاضر ملا و طالب قدرت را بدست دارند. در نتیجه سیستمی سنتی که در طول سده ها حاکم بود، مضمحل شد».
همین ملاهای تازه به قدرت رسیده از طریق آموزش های مذهبی شان ملیشه های خصوصی را بنام طالبان پاکستانی ایجاد نموده اند. واقعیت اینست که آنها تقریباً یک دولت کوچک کنفدرالی متشکل از جنگسالاران را در مناطق قبایلی اداره میکنند. آنها تقریباً تمام نمایندگان دولت مرکزی را از محلات شان بیرون رانده اند. به عقیده برخی ناظران هر چند دولت آنها تا هنوز مرز رسمی و بیرق رسمی ندارد، اما آنها نظام قضایی، ساختار اتنیکی، آیدیو لوژی، فرهنگ و مذهب خود را تا حال ساخته اند. عساکر دولتی از همین دولت نطفه یی، پُر هرج و مرج در منطقه میر علی در هفته گذشته ترسیدند.
اما پائین تر از میر علی، میرامشاه موقعیت دارد جایکه جلال الدین حقانی از زمان جنگ مجاهدین باشورویها تا اکنون کنترول میکند. بر اساس اطلاعات منابع استخباراتی اخیراً وی بطور مرموزی درگذشته است و بجای وی پسر وی سراج الدین حقانی فعالیت میکند. هم چنان به گفته منابع استخباراتی گروپ پسر حقانی به کمک سه جنگ سالار محلی نیرو های کافی در جنگ با ارتش پاکستان فراهم نموده و توانست منطقه میر علی را از کنترول دولت پاکستان خارج سازد. نیرو های حقانی در حال حاضر ساحه نفوذ خویش را از خوست، پکتیا و وپکتیکا تا غزنی و تا ارزگان گسترش داده است. گفته میشود وی مدعی اصلی ریاست این دولت نو تشکیل در مناطق قبایلی است.
یکی از عواملیکه خانواده حقانی را قدرت مند ساخته است، ثروت های باد آور از زمان جهاد بدین طرف از منابع عربی( مانند شیخ های خلیج فارس و عربستان سعودی و ذکات مردم مسلمان عرب)، حمایت غربی ها، و هم چنان از قاچاق مواد مخدر و فروش اسلحه است. آنها به کمک این نوع ثروت و سرمایه ها توانستند اعتبار و قدرت در میان مجاهدین و مردم محل بدست بیاورند.
پول در صحنه بازی های جنوب غرب آسیا یک بازیگر بسیار مهم است. هرچند پول برای همه جنگجویان افغان برای نیازمندی ها و مصارف جنگی مهم است، ما برای جلب قبایلی ها به جنگ پول و قاچاق مواد مخدر ارزش خاص دارد. چنانچه اخیراً دولت پاکستان با پرداخت ده هزار تا صد هزار توانست پنج ملیشه های قبایلی را راضی سازد که سلاح شانرا به زمین بگذارند. گفته میشود رهبران القاعده نیز با پرداخت پول های گزاف برای جلب حمایت گروه های محلی بر علیه نیرو های دولت پاکستان مصرف میکنند.
مطابق به منابع بریتانیا به مشکل می توان میان طالبان افغانستان و پاکستان تفکیک نمود، آنها نه تنها از لحاظ فرهنگی و مذهبی باهم مشابهت ها دارند، بلکه اهداف و آیدویولوژی مشترک نیز دارند. در گزارش اخیر سازمان ملل گفته میشود در اکثر کشور های جهان که تا حال دیده شده است بمب گزاران انتحاری افراد بی سواد و فقیر نمی باشند، اما در افغانستان افراد جوان، بی سواد و فقیر در عملیات انتحاری استخدام میشوند. هم چنان گفته میشد که بیشتر از هشتاد فیصد افراد انتحاری غیر افغان هستند. در عملیات انتحاری خزان سال گذشته یک پسر بچه از مناطق چهارصده پاکستان استخدام شده بود و بخاطر عملیه انتحاری بر علیه قوت های غربی در حدود هزار میل را سفر نموده بود تا ماموریت خویش را انجام دهد.
جنگ در هلمند و قندهار صرف با انگیزه های مذهبی صورت نمی گیرد، رقابت های درون قبیلوی و قاچاق مواد مخدر نیز فاکتور های خیلی تاثیرگزار اند. روابط میان شبکه های دیوبندی از افغانستان تا پاکستان را نیز نباید از نظر دور نگهداشت. مولانان راحت حسین در پشاور در گفتگو با آبزرور گفت که اکثریت رهبران طالبان هم صنفی های وی در مدرسه دیوبندی بودند. به گفته راحت حسین جنگی راکه برادران طالبم بر علیه خارجی ها در افغانستان به پیش میبرند، انشاء الله پیروز میشود. یک افسر نظامی بریتانیا میگوید آنها از جیب جسد یک طالب افغانی پول های زیاد کلدار را بدست آوردند که نشان میدهد وی از طرف پاکستان استخدام شده است. به گفته موصوف برای ما تفکیک پاکستانی و افغان خیلی دشوار است. واقعیت اینست که ایجاد دولت ملت از مردم افغانستان در حدود مرزهای بی کنترول و نامشخص اصلاً یک خواب بیش نخواهد بود.
یک منبع محرم بریتانیا به خبرنگار آبزرور گفت یک خطر خیلی جدی وجود دارد که مناطق شرقی و جنوبی افغانستان که تا حال چندان دولت کابل بر آنها کنترول نداشت بحیث دیفاکتو به مناطق آزاد مبدل شوند. این در واقع شبح کنفدراسیون دولت جنگ سالاری که در حال شکل گرفتن در مناطق قبایلی پاکستان است را نشان میدهد که با الحاق مناطق قلمرو جنوبی افغانستان گسترش خواهد یافت.« این در واقع امارت متحده طالبان و زننده ترین مکان خواهد بود. در نتیجه محفوظ ترین و تسخیر ناپزیر ترین لانه برای تروریستان جهان خواهد شد که جهان تا حال نظیرش را ندیده باشد».
اما عده ای دیگری امید وارند که امارت متحده طالبان در مزهای جدید افغانستان برای مشکل افغانستان حل سریع پیدا خواهد نمود. اخیراً دولت پاکستان در نتیجه نبود تجهیزات کافی و یا دوکتورین نظامی در برابر جنگجویان ملیشه در قبایل پاکستان شکست خوردند.« عساکر پاکستان روحیه جنگی خویش را در جنگ با جنگسالاران محلی از دست دادند. آنها تلفات سنگین را متحمل شده و صد ها تن دیگر آنها به اسارت ملیشه ها در آمدند. آنها واقعاً در موقعیت خیلی دشوار قرار گرفته اند». به گفته یک جنرال متقاعد پاکستانی هیچ یکی از سربازان پاکستان حاضر به جنگ با طالبان نیستند. سربازان و افسران پاکستان بخاطر جنگ آمریکاییها مریض شده اند.» به نظر وی« چرا پاکستانیها و یا مسلمانها یکدیگر خویش را بخاطر رئیس جمهور بوش بکشند؟ این تنها ترایبالیسم نیست که بر ضد آمریکاییها اند، بلکه تمام کشور مخالف آنها هستند».
گفته میشود سازمان استخبارات پاکستان به جنگجویان در دو طرف مرز حمایت میکنند. اما حامد کرزی در در اوایل این ماه شخصاً از ملا عمر و جنگسالار گلبدین حکمتیار دعوت نمود که به تخریب کشورشان پایان داده وارد مذاکره باوی شوند. اما فکر میشود، کنفدراسیون جنگسالاران، طالبان، شبکبه دیوبندی، قاچاق چیان مواد مخدر و حقانی که به تازگی ها کنترول میر علی را در مناطق قبایلی پاکستان بدست آورد به این سادگی ها به درخواست رئیس جمهور افغانستان تغییر فکر نخواهند داد.






هفته نامه آبزرور چاپ بریتانیا
نویسنده: جسن بورک-14 اکتبر 2007
برگردان از هارون امیرزاده
16 اکتبر 2007

http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&file=print&sid=8996

محمد گل مومند- بانی ستم ملی در افغانستان

محمد گل خان مومند یکی از بدنام ترین چهره های اشاعه دهندهء تبعیض نژادی وستم ملی در تاریخ کشور ماست٠وی بانهادینه کردن ستم ملی و فاشیسم درکشور تضاد عمیقی رابین ملیت ها ایجاد نمود ، فرهنگ وافتخارات شکوهمند چند هزارسا له ی مارا به خاک وخون کشانید ٠


محمد کل مومند با روش خاص فاشیستی خود در صفحات شمال کشور ، شهر کابل وکوهدامن زمین، دست به تجاوز وکشتاراهالی بیگناه زد ، شمال وجنوب کشور را به جان هم افگند ، به نامهای تاریخی و اصیل کشور دستبرد بی شرمانه زد، زبان پشتو را با تضعیف زبان شیوای فارسی واوزبیکی و نورستانی بر با خشونت تباری بر مردم تحمیل نمود ، آثارتاریخی را دشمنانه نابود کرد ، کتب فارسی واوزبیکی را با خشم وکین حسودانه به آتش کشید وخاکسترش را در" پته خزانه" گذاشت ٠ ای کاش مادرچنین فرزند جنایت کاری را قبل از تولد سقط میکرد تا جنایتکاران امروز به پیروی از اندیشه وی دامن تاریخ را لکه دار نمی ساختند٠

محمد گل خان مومندفرزند برگد خورشید خان متعلق به قبیله شنوار بود که قبل از تقرر خویش بصفت نایب الحکومه ء مزارشریف جهت اجرای وظیفه در قطغن ثبت نام کرده بود، با گذشت زمان از رسوخ بدر بار نادر شاه بر خوردارگردید، در توطئه ی علیه شاه امان الله وسقوط دولت امانی همکار نزدیک نادر غدار وبرادران بود٠

با به قدرت رسیدن نادر وبرادر مستبد او هاشم خان صدراعظم ، محمد گل خان مومند درهیأت برادر ششم نادر ، صاحب دم ودستگاه وامتیازات بی حد ومرزی گردید٠ وی بدستور هاشم ونادر بتأریخ ١۴ اکتوبر ١٩٢٩میلادی وهمچنان در اگست ١٩٣٠ بر مردمان شمالی که پس از سرکوب وشکست حبیب الله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای منظم ومجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد ، قتل عامی را توسط لشکریان جنوبی اعم از جاجی ، منگل، جدران ، وزیری و احمدزایی بی رحمانه براه انداخت٠ او در این یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعا ر " سرش چت ومالش تاراج" دست به کشتار مردان پیر، جوان ، زنان ، کودکان وغارت مال ودارایی مردم زدند این جلادان خلاف موازین و ارزش های انسانی و غیرت وناموس پشتونوالی مرتکب جنایاتی از گونهء اسیر گرفتن و بحیث غنیمت بردن زنان شده و زنانی که تن به تسلیم نمی دادند یغماگران شکنجه های گوناگون داده و از ضجه های شان لذت می بردند ٠

مرحوم غلام محمد غبار می نویسد " شاه محمود بردارنادرغدار تمام فعالیت های تخریبی خودش را درین ولایت بدست قوای وحشی پشتوزبانان ولایت پکیتا بنام ( افغان وغیر افغان) انجام داد واین خطرناکترین هسته نفاق وتجزیه ملت بودکه در صفحات شمال کشور بدست او کاشته شد وبعد ها بدست محمد گل مومند آبیاری شد٠

" مرحوم میر نجم الدین انصاری می نگارد:" محمدگل مومند در سالهای سلطنت محمد ظاهر خان گفته : (من باید بمجرد سقوط سقوی در کابل وغلبه سمت جنوبی امر میدادم که چنداول کابل را سوخته مردم آنرا تار ومار ومال ایشان تاراج شود، اما این کار رانکردم وحال پشیمانم وخود را ملامت میکنم وبر ریش خود تف میکنم٠ )"

کشتار ها وقتل عامهای بی رحمانه ی ناشی از قصاوت وتعصب شدید محمد گل خان مومندرا حتی جرید رسمی دولتی مانند روزنامه اصلاح که در حمایت از دولت مستبد نادرخانی نشرات وفعالیت داشتند نیز نتوانستند پنهان نمایند وبا وجود سانسور جراید از جانب مقامات دولتی ، روزنامه اصلاح در شماره ١٠ جدی ١٣٠٨ وشماره ١١جدی وشماره ٢٩حوت ١٣٠٨ با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری مینویسد:" ١٩٢ نفر شمالی محبوس وهفتاد نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی بکابل آورده شد ٣٠٠ نفر اسیر وعده ای مقتول وعده یی فرار ، ۵٠ نفر دریک روز اعدام گردیدند٠"

قرار نوشته محروم غبار " در حالیکه شاه هرروز از ١٠ الی ۵٠ نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران میکرد مردم دیدند که نادر غدار ومحمدگل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا آخرین نفر به خاک میریزد ، دست بیک سلسله اقدامات وقیامهای زدند واین قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش بریختن خون این مردم اقدام نمایند٠"

محدگل خان مومند مناسب ترین شخصی بود برای بیشبرد اهداف وبرآورده ساختن مقاصد شوم استعمار انگلیس در کشور ما ٠ وی به حیث رئیس تنظمیه ی شمالی با لشکر ی از جیره خواران انگلیس متشکل از اقوام وقبایل جاجی، منگل ، وزیری احمدزایی ، کروخیل وطوطی خیل که تعداد آنها به ٢۵ هزار نفربالغ می شد تحت امر وقومانده خود علیه مردمان بیچاره وبی گناه وبی دفاع شمالی سوق داد ومحشری از بیدادگری قتل عام جور ،چپاول ، غارت ، بی ناموسی وتجاوز وحشیانه را براه انداخت ٠

محروم غبار می نگارد : " محمد گل مومند درین ولایت قیافت فاتح بخود گرفته ودرکمال تکبر وبی گانگی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری ونظامی را در تاراج خانه ها ، انهدام دیوارها باغها ومحراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه ، اهانت ، لت وکوب مردم بود واز قیام کنندگان جان می خواست ، آنها ییکه پول ،طلا و سلاح نداشتند چوب میزد ، دشنام های رکیک ودور از شرف انسانی میداد ، حتی به تأیید سایرتاریخ نویسان ، تهدید به احضار زنش در محضر عام می نمود٠ اگر در خانه های تلاشی شده زیورات بدست شان نمی آمد زنان خانواده را تهدید به فروبردن سوزن در پستانهای شان می نمودند به گذارش شماره ۵٨ ماه دلو روزنامه اصلاح ، یک ( محمد گل مومندازمردم شمالی ٣٩٨٣۴ دانه طلا و ١۴٩٢٠٦ سکه نقره از خانه دزدی و به نادر غدار تقدیم کرد البته این حساب روزنامه شامل زیورات وپول نقد واثاثیه خانه مثل قالین وظروف نمی باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند ٠)"

یک نفر پیر مرد شمالی که محمد عباس خان نام داشت در اظهاراتش راجع به وحشی گری های محمد گل خان مومند ولشکریان وحشی او چنین نقل میکند: " زمانیکه لشکریان جنگلی به خانه ما آمدند بعداز شکستاندن در وپنجره ها به خانه پسرم داخل شدند آرمونیه پسرم باز بود چند نفر ملیشه بخاطر صاحب شدن آرمونیه گویا که صندوق طلا است باهم به جنگ ودعواپرداختند تا بالاخره یکی از کلان های شان رسید وفورا" آرمونیه را بغل کرد وقتیکه دروازه آرمونیه در موقع بغل گرفتن بسته گردید ا خود صدایی بلندکرد ، دلگی مشر ترسید وآرمونیه را به زمین انداخت وهمه چند قدم دورتر از آرمونیه استادند واز ترس دست به آرمونیه نزدند( بعد دستار وپتوی مرا گرفتند ومرا بدرختی بستند وآنقدر چوبم زدند که از هوش رفتم ٠" (نقل قول از کتاب یغمای دوم منگلی ) ٠

همچنان شخص دیگری اظهار داشته است که وحشیان جنوبی دوشاب را که مردم شمالی از شیره انگور یا شیره توت درست میکنند ودر چلیک های چرمی یا داخل چاتی ها ذخیره میکنند ودر ایام زمستان با نان وچای صبحانه آنرا می خورند خیال کردند که روغن یا تیل شرشم یا تیل سیاه است ، درموهای دراز، بروت هاوچپلی های خود مالیدند ، چونکه آنها به چرب کردند موهای سر شان با تیل سیاه عادت داشتند ٠

وزیر محمد گل خان مومندکه نخستین سردمدارفاشیسم ، اپارتاید نژادی و ستم ملی در افغانستان بود برای تطبیق پروژه های فاشیستی وپشتونیزه کردن افغانستان وستم ملی براقوام شمال کشور به یک تعداد عناصر فاسد و جنایت پیشه ی دیگرنیز ضرورت داشت، آنجمله بااختر محمد( پدر داکتر نجیب الله ریس جمهور) که در قریه ی میلن پکتیا چلی مسجد بود وصرف چند سوره نزد ملا بیش نخوانده بودواضافه از آن سوادی نداشت آشنا گردید وی نخست در ولایت قطغن به عنوان شاطر زیر رکاب اسپهای محمد گل مومند وسپس با فرا گرفتن تعلیم از مکتب درندگی محمدگل مومند وستم برمردم شمال به جاه ومقام رسیدوعلاقه دار قطغن مقرر گردید ، وحشت فطری وی با اندیشه فاشیستی محمد گل مومندسازگار گردید واین چلی مسجد بر سرنوشت مردم قطغن فرمان میراند وبا رشوه ستانی وچوروچپاول مردم در مسیر اندیشه فاشیستی محمد گل مومندحرکت میکرد، این جنایت کاران فاشیست دریک اتحاد نا مقدس تخم نفاق وستم ملی را در شمال کشورکشتند که اختر محمد بوسیله محمدگل به داود خان صدراعظم وقت معرفی وسپس به عنوان وکیل تجار درپشاور پاکستان مقرر گردید، این چلی مسجد ازطریق جاسوسی دوطرفه ودوشیدن گاو شیری "مساله پشتونستان "ورشوه ستانی ازتجار، صاحب ملیونها افغانی گردید و شعارش چهار "پ" بود، پشتو، پشتون، پشتونستان، پکتیا٠ علاوه از پدر خاین داکتر نجیب مولانا عبیداله صافی سرمدرس مدرسه ی اسدیه ،عبدالغفور خان از ناقلین سر پل ، حکیم بای از ناقلین بوینه قره ، عبدالجبار خان حکمران شبرغان ، داد محمد خان حکمران بلخ ، ضیاء خان ، مولانا حبیب الله معلم جبری کورس پشتو وغیره عناصر متعصب قبایلی در سر کوب مردمان بی گناه از ملیت های با فرهنگ تاجیک اوزبیک، هزاره وترکمن وقتل وکشتار آنها وبه بند وزنجیر کشیدن روشنفکران در صفحات شما کشور ثبت تاریخ است٠

شیوه برخورد غیر انسانی وفتنه انگیزانه محمد خان مومند وهمراهانش دربرابر ملیت های غیر پشتون روشنفکران سمت شمال را واداشت تامحافل مخفی وشب نشینی های را براه اندازند وراه چاره برای نجات مردم بجویندکه میتوان از اشخاصی چون میرزا محمد قاسم ، فیض الله بای ، سید عمر کرنیل سید صادق گوهری ، مولوی صاحب خال محمد خسته شاعر وعارف مشهور ، عبدالصمد جاهد، میرزا ثاقب شاعر، عبدالاحد رقیم ، میرزا غلام علی قانون ، سید حسین آقا، حلال الدین بدری ، شریف شاه، قاری سید اکبر ، حاجی محمد علی ، حاجی عبدالرزاق نثاری ، میرزا فراح الدین ، نورمحمد رئیس روضه، سید شاه ، اکبر لالا، مولوی غلام حیدر ، مولوی محمد عثمان ، عبدالله نصار وغیره از ولایت بلخ نظیر قل ، نظر محمد نوا، ابوالخیر خیری از میمنه آقای کریم نزهی از اندخوی ، مخدوم اسماعیل از خلم ، سید محمد دهقان از کشم ولایت بدخشان ، وکیل محمد صدیق از رستاق ولایت تخارنام برد ٠

از کار نامه های جنایت باردیگر وزیر محمد خان مومند یکی اینست که ده ها جریب زمین آبی و للمی حاصل خیز مردمان صفحات شمال ، شمال شرق وغرب کشور را با جبر واکراه از مالکان اصلی آن غصب وبرای ناقلان قبایل پشتون اعطاء کردکه ذکر تک تک آن با تفضیل از حوصله این نوشته خارج است او با چنین بخشش های خاینانه حقوق باشندگان اصلی وبومی مناطق شمال را لگد مال وصدای شکایات آنها را در گلو خفه کرد ، عده ای را روانه زندانها نمود وتعدادی را بطورمخفی وعلنی بکام مرگ فرستاد وجمعی را به ولایت کابل وسایر ولایات تبعیدکرد که سرنوشت این زندانیان ستم فاشیستی محمدگل مومند کم ازآوارگان فلسطین بدست صهیونیست های یهودی نبود وشاید هم خون مشترکی در رگهای شان جریان داشت ٠وباین ستم ملی مردمان اصلی شمال را درولایات دیگر تبعید وخانه ها وزمین های شان را به پشتون های ناقل بخشید که این سیاست صیهونستی محمد گل مومند روی فاشیسم هتلری را سفید کرد ٠

محمدگل مومند بااین کارروایی های محیلانه وتفرقه جویانه آتش نفاق ودشمنی را درمیان ملیت های برادر ساکن در کشورما برافروخت که منجر به قتل وخون ریزی وبرادرکشی دوامداری در افغانستان گردید ٠آتش تبعیض نژادی ، سمتی وزبانی را بر افروخت واین دوزخ چی تمام امکانات وامتیازات را به قبایل پشتون و زبان پشتوقایل گردید وبا نسل کشی های بی حد ومرز وتضعیف زبان فارسی کمر خیانت بست وزبان فارسی را که طی صدها سال بشکل سالم وطبعی رشد کرد و زبان شعر وادب و تحریر مردم و دربارگردید ، متاسفانه شوونیست های زبانی خواستند تا این زبان مشترک و وحدت همه اقوام را صدمه زده ، زبان اقلیت ونامانوس پشتو را که که در حالت احتضار بود برزبان اکثریت مردم با خشونت تباری حاکم سازند٠

محمد گل مومند با سوء استفاده از مقام شامخ دولتی وصلاحیت های بی حد ومرز که استبدا نادری وهاشم خانی به او اعطا کرده بود تمام مضامین مکاتب ،دانشکده ها وآموزشگاه ها را اززبان فارسی که زبان اکثریت جامعه بود به زبان نا آشنای پشتو تبدیل نمود ،کورس های جبری زبان پشتو را بوجود آورد وبه مطبوعات وقت دستور داد که حتی عناوین کتاب های نویسندگان زبان فارسی باید حتما" به زبان پشتو باشد در غیر آن اجازه نشر داده نشود٠بنابر برنامه سازی های فاشیستی وی هزاران جلد کتاب باارزش فارسی واوزبیکی طعمه ی حریق گردید درشمال کشور تمام کتیبه های خطی و سنگ های قبور را از بین برد وحتی کتاب های درسی مکاتب رانابودکردند وبه جا ی آن ناشیانه به نشر کتب پشتو که ازهر نوع ارزش علمی ، ادبی وفرهنگی تهی بود پرداختند که این زخم خونین در پیکر معارف ما تا هنوزپیداست ٠

محمد گل مومند نه تنها در ساحه تفرقه اندازی قومی وملیتی نقش خائنانه بازی کرد بلکه در ساحه فرهنگ وادبیات کشور نقش یک دشمن خون آشام را با زبان وفرهنگ فارسی بازی نمودوقرنهااین زبان را درزندان عقاید تنگ نظرانه فاشیستی خود زندانی کرد، که باین همه حسادت ابلیس مأبانه خود نتوانست سرسوزن هم کار سازنده ومثبتی برای زبان پشتو انجام دهد تا از یک فرهنگ غنی وسیال برخورشود وبتواند زبان ادب ،قلم ودانشگاهی گردد ،هم بزبان فارسی خیانت نمود وهم نفرت وانزجار مردم را بر علیه زبان پشتو بر انگیخت ٠

محمد گل مومند با نیت شوم فاشیستی نام های تاریخی کشورراکه هویت مشخص چندین صد ساله داشتنداز تاریخ وجغرافیای کشور ما نابود کرد وبه جای آن اسم های جدید پشتونی برگزید و با چند خائن دیگر سرنوشت کشور ومردم را رقم میزد که این ترور هویتها وتغییرنامهای تاریخی خراسان لکه ننگی است بر جبین

این نژاد پرستان٠ چنانچه درولایت هرات نام تاریخی منطقه سبزوار،که زادگاه دانشمندانی چون مولانا حسین واعظ کاشفی سبز واری بود به" شیندند" ونام پوشنگ یا فوشنج را که مهد زایش طاهر پوشنگی بود به" پشتون زرغون "تبدیل نمودند ولی تا امروز مولانا حسین کاشفی را بنام سبزواری یاد میکنند نه شیندندی که بعد از تغییر نام شیندندایران با زرنگی اسم سبزوار را برای منطقه ی خود دزدید، واین خیانت آگاهانه در مورد قهرمان ملی ما طاهر پوشنگی نیزنا بخشودنی است طاهر پوشنگی عیار وسپه سالار بزرگ عرصه پیکار وسیاست که لشکر امین الرشید را تار ومار کرد ومامون الرشید را بر تخت دارالخلافه ی عباسی در بغداد نشا ند وبه پاس همین خدمتش به حیث والی هرات مقرر شد وسپس اعلان استقلال میهن خود خراسان را از یوغ استعمار عرب وخلافت عباسی نمود، تا امروزکسی نگفته که طاهر" پشتون زرغونی"بلکه تاریخ خراسان وی را بنام طاهر " پوشنگی" یا فوشنگی می شناسدندوهمچنان ابو مسلم خراسانی راهرگز ابومسلم افغان نگفتند ونمی شود تاریخ را با اسم گذاری های فاشیستی گول زد ٠ محمدگل مومند درولایت هرات نام "قره تپه" را به "تورغندی" تغییرداد ٠

محمدگل مومند در صفحات شمال کشور نیز دستبردبه نام های تاریخی زد چنانچه در منطقه بلخ نام قریه" چهار باغ گلشن" را به" شینکی" ، نام" قلعه چه " را به" اسپین کوت "، نام" ینگی آرق را به "نویکوت" ، نام "دکبر جین" را به" شلخی" نام "هزاره چقیش" را به" استول گی " ، نام "رحمت آباد" را به "جرگی " ، نام " یول بولدی" را به "لیندی"، نام " ده دراز"را به "غشی" ، نام" قوش تپه" را به "منگولی"،نام "سمرقندیان" را به" زرغون کوت"، نام "حصارک " را به" اوغز "، نام "چهارسنگ" رابه "سلورتیگی"،نام پلاسپوش را به "زوزان " نام "عباد" را" به دیره گی " ، نام" چهل ستون" رابه"غندان" ، نام "کودوخانه را به " باندگی" ، "نام کشک عبدل رابه " بانده" ، نام "کول انبو" را به" منده تی"، گذاشت

جنایت نابخشودنی وبزرگ دیگرمحمد گل مومند که ازسرلج وعقده خودکوچک بینی وی ودشمنان فرهنگ وتمدن فارسی مایه میگرفت، تغییر نام قریه بهاء الدین بودکه به افتخار زادگاه مولانا جلا ل الدین بلخی به اسم پدرش" بهاء الدین " نامگذاری شده بود، متأسفانه بایک خیانت تاریخی وعقده وجنون فاشیستی به " اشپوله " تغییر نام داده شد ، معنی" اشپوله" را باید ازفاشیستان قبیله پرسید؟!

چرا اسم زادگاه بزرگترین دانشمند وشاعر زبان فارسی که افتخار بشریت است از زادگاه اش زدوده می شود تاایرانیان وی را به جهان از ایران امروزی معرفی نمایند ؟ واین قبیله سالاران بی فرهنگ خود میروند وازآن سوی مرزهای پاکستان خوشحال ختک ورحمان بابا را پیدا نموده اسمهای جاده های این طرف مرز بنام خوشحال خان مینه ،مکتب خوشحال خان ، لیلیه خوشحال ورحمان بابا نامگذاری می کنند مگر اپارتاید شاخ ودم دارد؟

نام " ایلمانی" را به" وچه ونه" ، نام سلطان خوجه ولی را به میروندی، نام "باغ وراق" را به " حاجی کوت"، نام " زاموکان" را به " کاکاکوت" ، نام " بنگاله" را " به ورخی" ، نام " آق تیپه" را به "اسپین کی" ٠ در شبرغان نام " تخت سلطان " را به" شین کوت" ونام "حسن تابین" را به" غزگی" ٠

در آقچه نام " آقچه نمای " را به " بتی کوت"، نام " گومک صالح" را به "بتی" ، نام " بوینه قره" را به " شول گره" ٠ در ولایت سمنگان نام قریه " گل قشلاق را به " جوغی" نام " کته قشلاق" را به " جگه بانده" نام "مینگ قشلاق" را به "زندی کوت " ، نام " لرغان" را به "کلای وزیر" ، نام " جوی زندان " را به "جوی ژوندون"، نام دره " زندان " را به دره ژوندون تغییر داد٠

اگر مردم این مناطق نام اصلی وتاریخی آن را بر زبان میراندند مورد اذیت وباز داشت وشکنجه قرار میگرفتند ٠

مگر چه کسی کشور را به نام این فاشیست سجل کرده بود که با این همه صلاحیت عام وتام نام های تاریخی کشور را تغییر دهد ؟ همچنان در جوزوجان بنابر هدایت محمد گل مومند "کمال الدین اسحق زی " یازده نفر دهقان اوزبیک را زنده پوست کرد وبعد مرده های شانرا در میان خرمن گندم آتش زد ، زمانیکه مردم برای شکایت این جنایت اسحق زی نزد ظاهر شاه آمدند حکومت وقت همه شکایت کنندگان را نیز روانه زندان کرد ٠

محمد گل مومندودنباله روان وی نه تنها بادست درازی های بی شرمانه درتغییرنام صفحات شمال وغرب کشوراقدام کردند بلکه با بیرحمی صیهونستی خود نام بسیاری از مناطق شهرکابل را به زبان پشتو واشخاص پشتون نام گذاری کردندو بخشهای از قدیمی ترین محل بودباش مردم اصیل وزادگاه روشنفکران نویسنده وشاعر کابل را بنام جاده "میوند!؟ "مسمی کردندوبا این پلان های فاشیستی غلام محمد فرهاد"پاپا" عقب اپارتمان های جاده میوندرا که قبلا" باغها وگل وگلزار بودند به بدرفت بزرگ ومتعفن شهر تبدیل نمودند، نام

" کوته سنگی "که نام شاعره" بی بی سنگی" اولین زن سیاست مدار کابل زمین بود و اشعارش بدست عبدالرحمن خان افتاد و وی را در اتاق یا کوته" سنگی" محبوس کرد و طبق نوشته داکتر اسداله شعور نام کوته سنگی از نام این زن مأخوذ گردیده که با سیاست تنگ نظرانه کوته سنگی به " میرویس میدان " تغییر نام داده شد ، نام" ده بوری "را به " جمال مینه " ،نام بخشی از " شاه شهید وسیاه سنگ " را به نام " سید نور محمدشاه مینه" ومحلی در " ده افشار " را بنام سپین کلی" ، " قلعه ی جرنیل " رابنام " خوشحال مینه " وقستمی از قدیمی ترین نامهای شهر کابل را که بنام کوچه های " بازار ارگ ، خیابان ، پل خشتی ، کوچه علی رضا خان وشور بازار" یاد می شدند بنام " جاده نادرپشتون " نام گذاری گردید، ومحوطه فواره های این محل را " پشتونستان وات " نام گذاری کردند آنطرفتر" پشتنی تجارتی بانک "عرض اندام کرد، نامها آب ورنگ فاشیستی ( پشتون تباری ) بخود گرفت وگویا هر زنده جانی باید بنام پشتو ، پشتون وپشتونستان نفس میکشید، همچنان مکرویان اول را بنام" نادرشاه مینه" ومنطقه وسیع دیگر را بنام " وزیراکبر خان مینه " نام گذاری کردند ٠

همچنان تعداد زیادی از مکاتب را در شهر کابل بنام اقوام پشتون کردند مگر درین شهرمادران اوزبیک ،هزاره وتاجیک هرگز فرزندانی نزاده بودند مگر شهر خالی از شخصیت ها انقلابی ومبازرینی چون ، غبار، محمودی،سرور جویا ، سعدالدین بهاء ، علی اصغر شعاع ،اسماعیل بلخی ، براتعلی تاج ، عبدالخالق قهرمان ، ابراهیم صفا ، انور بسمل ، ،محمد ولی خان دروازی ، طاهر بدخشی، مجید کلکانی ونویسندگان و شاعرانی چون واصف باختری ، سپوژمی زریاب ، لطیف ناظمی وصدها ها تن دیگر بود؟ که مکاتب و دارالمعلمین ها و لیله های شهر کابل بنام افرادی که نه تنها از کابل بلکه از افغانستان نبودند نام گذاری شد چون مکتب و لیلیه خوشحال خان و محلی بنام "خوشحال خان مینه" مسمی گردید وهمچنان لیله ومکتب رحمان بابا، مکتب نازوانا(مادر میرویس هوتکی ) ، مکتب زرغونه ( مادر احمدشاه درانی ) مکتب ملالی ، شفاخانه بنام ملالی "ملالی زژنتون" و حالا جایزه اسکار دولت کرزی بنام ملالی است ملالی که هرگز وجود نداشته است ( ملالی دختری جعلی عبدالحی حبیبی بود تا از قندهار در جنگ میوند قهرمان زنی داشته باشند و این زن تا اکنون نه سال تولد دارد نه سال مرگ ، نه نام پدر ومادر ، نه گوری دارد و نه بیوگرافی ، چون تا حال عقل حکومت پشتونخواه برای این جعل عبدالحی حبیبی کار نکرده بود ممکن فردا باز برای ملالی قبر و سال تولد وسال مرگ ونام پدر ومادری بسازند و شاید مکتب دیگری را بنام مادر ومادر کلان ملالی افغان نام گذاری کنند) وهمچنان مکتب نادریه بنام نادرغدار دیره دونی ، مکتب حبییه بنام حبیب الله خان نوکر استعمار انگلیس ومکتب شادخت مریم و شاخت بلقیس نواسه های نادر دیره دونی وصدها نام دیگر بنام یک قوم خاص که به این نامها در قندهار و جلال آباد وپکتیا و هلمند نیزجاهای مسمی شده ولی در مناطق پشتونی هیچگاه یک محل یامکتب بنام تاجیک ازبیک و هزاره و نورستانی نام گذاری نمی شود وهمچنانکه والی ها باید پشتون باشند و باز میگویند" دا زمونژ بابا وطن " بابا هم هویتش مشکوک برآمد؟ !

گذشته از نامهای جاها در هیچ نقطه دنیا واحد پولی یک کشور به نام یک قوم نیست مثل " افغانی " و یا لباس افغانی که متعلق به قوم بی هویت کوچی است بنام" لباس ملی" کشورجا زده شده است و رقص مردم قبایل پشتون را بنام "اتن ملی "بالای همه مردم قبولانده اند که گویا ملیت های دیگر نه لباس دارند و نه رقص مخصوص خودرا، همه را در فرهنگ یک قبیله ذوب ومنحل کردن و خود در فرهنگ شهری دیگران ذوب نشدن از اصول اساسی صهیونیزم است ٠ محمد گل مومند برای اشاعه این آرمان آگاهانه به اشخاصی جعل نویسی چون حبیبی وچند تن پشتونخواه دیگر و پشتو تولنه ضرورت داشت تا با ساختن ( پته خزانه ) به درمان عقده های فرهنگی خودبپردازند ، اما به ریش خود خندیدند ، بعدسرود ملی را که در حقیقت سرود فاشیستی است به زبان همان یک قوم خاص نواختند که امروز طبل رسوایی شان از بام اسرائیل پایین افتاد٠

این بود گوشه ناچیزی از جنایات محمد گل مومند ودنباله روان سر در کفش، به امیدروزیکه مجسمه محمدگل مومند را بنام بابای فاشیسم صهیونیسم افغانی بسازند!

http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&file=index&op=view&sid=8890

Dienstag, 11. März 2008

دار میزدند مرا

زمری نثاری پاییز



اهدا به پرویز کامبخش



داشتند

دار میزدند مرا

فرار کردم

عزراییل خواب بود

یا برای میلاد زنش

هدیه برده بود

روح ظریف چند تا کودک معصوم را

خواب شریین چند تا کودک را

یا دگر خسته بود

خدا هم

در آن روز کنار چشمه

در جم فرشتگان برهنه

که شنا میکردند

زیر آبشار بنا شده خودش

خواب بود

ابلیس دست نشانده خدا

به دنبال کارش رفته بود

فرار کردم من

از دار

همه جا دار بود

به جنگل رفتم

دار بود

به کوه به دشت

آن سوی مرز

دار بود

شهر ـ شهر دار بود

عزراییل بود

ابلیس بود

خدا بود

من دگر فراری ام

تبعیدی ام

مهر بدنامی بر جبین دارم

من از آدم ها فراریم

از خدا

دگر آدم های این عصر

مردمان امروز

محبت را دوست ندارند

عشق را دوست ندارند

نور را دوست ندارند

حتا دلی را که تهی از کینه باشد

دوست ندارند

خدا را

ابلیس را

عزراییل را

من گرویده طبیعتم

من گرویده آن گوشه طبیعتم

که آسمانش آبی

ابر هایش

غروبش نارنجی

از شهر دور

از دهکده دور

از خدا از دار دور

از آدمها

برای آنکه

آنها آنجا

دار میزدند مرا

داشتند

دار میزدند

مرا

Freitag, 7. März 2008

وزیر بی اطلاع و بی فرهنگ باید بداند، که زبان فارسی یک زبان نه، بلکه تمدن است

فرهاد فارسی

کابل

30/11/1386






گاه بر "نسل کشی" میتازند، گاه بر "اصل کشی"

نپذیرم، نپذیرم، نپذیرم هرگز

جامه ی را که به من دوخته یی

به تن تو زیباست

کو نمایانگر فرهنگ نیاکان تو است

هویتت، نام و نشانت همه وابسته به اوست

حق آن هم با توست.

لیک من جامه ی خود را دارم

جامه ی را که نیاکان من از جنس "پرند"

سده ها پیش ز "ابریشم جان" بافته اند

او همه چیز من است

هویتم، ملیتم، عزت و "فر" و "هنگم"

بخش شعر تحت عنوان شناسنامه از اسماعیل خراسانپور



زمانیکه سیمایی نطاق تلویزون طلوع در پرده ظاهر شده گفتم که باز چی شده؟ باز در کدام قسمت از کشور انفجاری شده و جانی کسانی را گرفته، این طور نبود بلکه شخصی با اندام که نمی شود آدم خواند یا حیوان در تلاش گرفتن هویت،نام و نشان 160 ملیون فارسی زبانان است.

این از همه انفجار ها و بمب ها اتوم خطر ناک تراست، که می خواهد هویت ونشان را بگیرد تا فرزندی فارسی زبان باقی نماند،

اما این خیال است، خواب است، هم جنون تو و هم فکرانت

می خواهد در مقابل مولانا که جهان به آن فخر می نماید، حافظ، سعدی، نظامی،فردوسی، سنایی، فارابی، خلیلی،ناصر خسرو،و..... برخاسته آن ها را بر چسپ استفاده از فرهنگ بیگانه و ضد اسلامی بزنید.

نمی دانم که در کجا از قرآن مجید آمده که استفاده از واژه اصیل زبان مادری ضد اسلامی است، ویا این گفتار ناشی میشود از تعصب ، شیونستی، قبیله اندیشی، و یا اینکه زبان تو فکر، اندیشه و ذهنیت قبیلوی بادار که تو را به مقام وزارت رسانیده است، بیان میکنید.

اما این را باید بدانی ای خرم ناخرم! ای وزیر بی اطلاع بی فرهنگ!

که دیگر کسانی را که شما و تعدادی از افغان ملیت ها اقلیت می خوانند، (به صراحت هم می گویم که این هم ناشی از کور اندیشی تان می باشد)، خواب باشند، که تو دهل فارسی ستیزی مانند اجداد خود نادرشاه ، ظاهر شاه، داود و....... به صدا در آوری، و آنها خاموش باشند، البته جواب دندان شکن خواهد گرفتی که اجداد تو گرفته بود.

در تلاش جایگزینی فرهنگ و زبان قبیله نشینی و غژدی خود باشید سخت اشتباه می کنی، چون شما(پهلوان بی فرهنگ) نمی دانیدکه در تلاش از بین بردن یک زبان نیستید بلکه در تلاش از بین بردن یک مدنیت است که این کار از دست بشر نیست.

شما جفای برزگ را به زبان پشتو می نماید، این اقدام شما باعث شده که زبان پشتو رشد نکند بکله سیر نزولی را می پیماید. شما تلاش کنید که بجای جایگزینی واژه های زبان غژدی خود به در زبان های دیگر واژه های دیگر را که در زبان تان موجود است تغییر دهید که نسل بعد به شما لعنت نکند اقای وزیر بی فرهنگ بی دانش.

کسی که از گذشتگان خود پند نگیرد، باعث پند دیگران می شود.

اما تو وزیر بی اطلاع بی فرهنگ هم از گذشته گان فارسی ستیزی خود پند نگرفتی که چه سود را بدست آوردند، جز اینکه ملیت پیشتون از تمام تحولات ماحول شان عقب نگهداشتن و هنوز هم در این قرن 21 آنها در غژدی و چادر زندگی می نماید، که از ابتدایی ترین ضروریات بشرکه سرپناه است بی بهره اند.

این نشان دهنده سیاست غلط اجداد تو است. پس بیا بچه خوب شو، به این نصحیت من گوش کن که از فارسی ستیزی روی برگردان و در صدد راه حل به مشکل غژدی نشینی خود کند.

که بیچاره ها را از تمام نعمات محروم اند، و این هم یاد اور می شوم که با اندام گلان خود هم فریب نخوری که نمی توانی با فارسی جنگید، عظمت این زبان را بسیار مردان بزرگ که متوان به صراحت و جرات تمام آن ها را فیلسوف خواند درک نموده و حمایت نموده بودند.

پس به خاطر یکه در مدیریت اصل است که اگر کسی اشتباه را مرتکب شد اول توصیه در مرحله دوم اخطار و در مرحله سوم اخراج، اما این موضوع نشان می دهد که در پهلو اینکه از فرهنگ خبر نداری ازمدیریت هم بوی نمی بری. پس اول با این چند بیت از برزگان تورا توصیه می نمایم.

شاید که این گپ ها را در هنگام که مست بودی یا نصوار برده باشد، گفته باشی.

خوب گوش کن پهلوان خرم!

حضرت حافظ چه خوب گفته

زشعر دلکش حافظ کسی شود آگه
که لطف طبع وسـخن گفتن دری داند



و یا حضرت حافظ در جای دیگرمی گوید:

شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود





حضرت نظامی چی خوب گفته:

نظامی که نظم دری کار او اســت
دری نظم کردن سزاوار او اســــــت

لامعی چی می گوید:

شاعران برتو همی خوانند هردم آفرین
گه به الفاظ حجازی گاه با لفظ دری



یک شاعر ماوراالنهری بنام شمس الحسن دربارۀ فارسی دانی الغ بیگ یا شاهرخ میگوید:

آن ترک زبان پارسی دان

برتخت سخن، فصیح سلطان

چون کلک سخن بدست گیرد

بازار بتان شکست گـــــیرد

خوب شاید که پهلوان خرم متوجه شده باشی، پس اگر دوم بار این کار را کردی اخطار برایت داده خواهد شد، درج سوانح تو می شود ( خدا می داند که در سوانح تو دیگر چی گپ های باشد) در اخرین مرتبه از بادار تو می خواهم که تو از وظیفه سبکدوش نموده به کلی پزی شاگرد مقرر کند، که تو نی مدیریت می فهمی نی فرهنگ البته با این مشاورک هایت.

انجنیر بشیر احمد کوهستانی

آ رزوها خاک میگردد چرا؟

هست و بود ما همه برباد میگردد چرا؟

کس نمی بیند

نمی گوید

چرا؟

این زمان ما را بخود

همچو سنگ آسیاب

گرد میگردا ند و میسا ید د هردم چرا؟

مذ د ما و نوشجان دیگران اما چرا؟

خاک ازما

خانه از ما

رستم و شهنامه از ما

قصه و افسانه از ما

همت ما را چه شد؟ خنجر ما را کی برد؟

آی مردم !

احمد ما راد مرد کوره هایی دشتو کوه سخره ما را کی کشت؟

وای بر ما وای بر ما

نا جوانمردان چرا خنجر زه پهلو میزنند

سینه ما چون سپر از خنجرش ندریده است

چون ز پولاد است او آگاه است اما ما چرا؟

غا فل از هر گوشه و هر شیبه ایم

من نمی دانم چرا

لیک این گویم که

روز ی نوبتی بر ما رسد ....

واکنش سازمان اجتماعی افغانستان و آسیا

در مورد رفتار پارسی ستیزی دولت کرزی

دکتور نورالحق نسیمی



ببينيد كه اداره افغان ملت و یاران نزدیک کرزی چه كارهای ميكنند؟ با نصب اشخاص ضدفرهنگ و ضد ارزش های معنوی می خواهند به فرهنگ کهن آریانای کبیر و خراسان دیروز صدمات جبران ناپذیر را وارد نمایند که این حرکت شان جهان متمدن را به لرزش در آورده است و ایمان دارم در صورتی ادامه چنین اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی پشیمانی را برای فرهنگ ستیزان و فارسی ستیزان ببار خواهد آورد و قیام سراسری مردمان تاجک، هزاره، ترکمن، نورستانی، لغمانی، جلال آبادی، وردکی و سایر فارسی زبانان کشور ما را روبرو خواهند شد.

مردمان پرافتخار خراسان زمین تا امروز صدای شان را در مقابل تحمیل کردن اصطلاح کلمه افغان، سرود ملي تحمیلی، پول ملي تحمیلی، بيرق ملي تحمیلی واصطلاحات حقوقی و نظامی تحمیلی بار ها و بار ها بلند کرده اند اما در مقابل مجازات گردیدند.

مردم افغانستان بار ها تقاضا نمودند تا پست های وزارت فرهنگ و وزارت آموزش و پرورش به اشخاص شایسته و فرهنگی داده شود اما برعکس جاسوسان آی اس آی پاکستانی در این پست های اساس نصب میشوند تا روش پاکستانی را در افغانستان پیاده نمایند و مردم ما به عوض واژه های فارسی از واژه های بیرونی استفاده نمایند.

مردم افغانستان رنج های زیادی را از آغاز بوجود آمدن افغانستان بدبخت در نقشه سیاسی جهان تحمل شدند و از تمام نعمات خداوندی محروم گردیده اند و تمام افتخارات شان توسط نظام های قبیلوی به همکاری کشور های خارجی به خاک یکسان گردید.

و هنوز هم ادامه دارد.

زبانيكه به آنها شخصيت بخشيد واز معنويت ناب عرفاني زبان فارسی بهرورگردیده اند به پست های عالی دولتی رسیدند آیا سزايش اين است تا مردم را اجازه صحبت به زبان اصیل شان ندهند و آیا استفاده واژه های اصیل فارسی که زبان مردم افغانستان است واژه ضد اسلامی است.

اميدوارم دولتمردان كج بين حكومت كرزي از راستي وصداقت و روش انساني مردمان فارسی زبان سو استفاده نکرده وبرابري حقوق همه شهروندان اين سرزمين را در نظر گیرند.

رژيم که عامل نابرابري زبانی و فرهنگی شود وفاشيستان قبيله گرا حتا اجازه بيان واژه های زبان مادري را برای مردمان آن سرزمین ندهند در شرايط امروزی بزرگترین ضربه و صدمه در پروسه فراگیری دموکراسی نو بنیاد وارد مینماید.

كسانيكه دراين راستا زبان مردم را بسته مینمایند واقعيت ها را پنهان مینمایند نسل آينده آنها را در قطار جنایتکاران فرهنگی و قاتلین حساب خواهند كرد.

سازمان اجتماعی افغانستان و آسیا بازهم از سازمان های حقوق بشر و دولت مركزي افغانستان احترامانه میخواهد تا ارزش های انسانی و آزادی بیان را از طریق فشار آوردن به فرهنگ و زبان مردمان ساکن در کشور خدشه دار نسازند و حد اقل اگر برای مردم نان داده نمیتوانند زبان شان را نیز قطع نکنند.

مردم افغانستان استفاده از واژه های فارسی را حق قانونی و مسلم شان میدانند و خیانت به فرهنگ شان را کاملآ نمی پذیرند چون فرهنگ پدیده اجتماعی است وزبان حافظ وناقل آن.

امروز تمام پژوهشگران و دانشمندان مدیون همین زبان فارسی است که شکست ناپذیرترین زبانی از نیاکان ما به ارث مانده است.

اگر زبان فارسی امروز در افغانستان وسیلهء ارتباط دهنده اقوام کشور گردیده این یک تقاضای زمانی بوده که تاریخ قدامت آن به چندین هزار سال میرسد این زبان نه بر کسی به صورت اجباری تحمیل گردیده و نه در گسترش منطقوی آن زور و نیرنگ به کار رفته است.

امروز زبان انگلیسی، روسی، لاتینی و سایر زبان های اروپایی اکثر واژه ها را از زبان فارسی گرفته اند تا زبان شان تکمیل گردد فلهذا آنهاییکه با زبان فارسی می ستیزند به معنی آن است که با جهان علم و دانش مقابله میکنند.



دکتور نورالحق نسیمی

ریس سازمان اجتماعی افغانستان و آسیا

تاجکـان افغـــان نیستند!!هـزاره ها افغـان نیستند!!ترکتباران افغــان نیستند!!

دکتور نورالحق نسیمی



فارسی تر از آن گفتیم تا شووینست ها آنرا درک کنند.

هم میهنان گرامی!

د رهفته گذشته دوسیه نسبتی آقای جلالی را زیر فرنام " جلالی فروخفته، خواب خرگوش" با استناد از google پیشکش نمودم. و قرار بر آن شد که بقیه دوسیه تقلبکاری موصوف را در بخش دوم توضیح بدهم. مگر وضعیت بگونه دیگری درآمد که از بازگشایی پرونده باقیمانده او گذشتم ولی موصوف از تبهکاری و شیادی باز نمانده خود را اخیرآ به هند میرساند و روز 13 فبروری درحاشیه سیمینار " امنیت آسیا"، دوباره به پخش اکاذیب علیه مقاومت گران و بومیان سرزمین ما بویژه (اتحادشمال) پرداخته که از آن همه بیهوده سرائیهای او میگذرم، تنها به یکی از پاسخ های که او در برابر پرسشی ارایه نمود می پردازم:



Sheela Bhatt managing editor of rediff.com, Feb.13. Delhi, India. خبرنگار:

Q: But they were fighting the Taliban.

Not now. When the Taliban was removed they were fighting each other. The pace of rebuilding national institutions was slow. In the post-conflict situation, you have to break and make. If you don't break war machines of the past you cannot make new institutions. Reintegration of the Northern Alliance didn't work. After they were demobilized some of them joined the drug traffickers, criminal gangs and some even joined the Taliban.



"پرسش: آنها ( اتحاد شمال ) علیه طالبان جنگیدند؟

جواب: نه اکنون! زمانیکه طالبان از قدرت دور شدند، آنها علیه یکدیگر به جنگ پرداختند. موضوع باز سازی موسسات ملی به کندی پیش رفت. در اوضاع بعد از جنگها، شما مکلف هستید که باید این نیروها را محو، و دوباره باز سازی شوند. اگر شما ماشین جنگی قبلی را از بین نبرید، شما نمیتوانید موسسات جدید را جانشین آن بسازید. جذب مجدد آنها صورت نگرفت، بعد از آنکه خلع شدند، بعضی به قاچاقبران مواد مخدر پیوستند وبعضی هم باندهای جنایت کار را بوجود آوردند و عده یی هم با طالبان یکجا شدند."



خواننده گرامی !

نیت خود را جلالی روشن و بی پرده بیان داشته و بنابر سلسله تحرکات متوسل به خلع اتحاد شمال شد که آفرین شان باد!

آقای جلالی که زیر پرچم خارجی ها به حیث وزیر داخله جلوس نمودید وظیفه وزیر داخله در راستای تامین امنیت سرکوب باندها، دستگیری قاچاقچیان مواد مخدر وغیره است. آیا شما در آن گاه یک نفر از شبکه قاچاقبری خلع شده اتحاد شمال را افشا و دستگیر نموده اید؟ چگونه عقل سلیم قبول کند که افراد اتحاد شمال با طالبان پیوسته باشند. آخر بهتان و افترا هم حد و مرزی دارد. هویت تروریست ها قاچاقچبران مواد مخدر و طالبان مزدور روشن است. و اینها همه از یک بستر بوی ناک و چرکین قبیلوی برخاسته اند و سر همه در یک گریبان بوده که سر انجام همه اینها وطنداران شما اند.



خواننده گرامی!

اخیرا " خرم" بی فرهنگ که منسوب بمقام فرهنگ شده، طوری گلی را به آب داد که کنه و عمق نیات شوم شووینزم را برملا ساخت، لذا بدین باورم که کنجکاوی بیشتردر شناخت چهره های عریان، نیازنیست زیرا ستاره بخت اینها راه افول را می پیماید. تحریک های اخیرفارسی ستیزی، به روابط باهمه ی خلقهای سرزمین ما چنان ضربات سهمگین وارد نمود که قبیله گرایان را دوباره به آن محلات ماورای کوه های سلیمان زادگاه اصلی شان باز گردانید. به مردم ما دیگر جالب نیست و فرق نمیکند که جلالی چند دوسیه جناحی دارد؟ وهمردیف به آن اینکه احدی، کرزی، اتمر، ارسلا، اشرف غنی احمدزئی، تنی، گلبدین، ملاعمر و از همین قماش دیگران شان به ارتکاب چند فقره جنایت، اختلاس، رشوت، احتکار و غیره فساد ها متهم میباشند. بی اندازه سپاس از اندیشمندن خامه بدستان و دوستداران زبان فارسی که دها مقاله اعتراض آمیز را روی احساس مسئولیت و دلبستگی به دین، زبان و فرهنگ با عظمت شان از طریق سایت های « تارنمایی» انترنیتی پخش نمودند. وبدین وسیله همبستگی همدلی و همزبانی خویش را ابراز نمودند. این همبستگی با شور و جوشش بینظیرچنان پیامدی را نوید میدهد که پس از این هرگز قبیله گرایان فاشیست نه با توسل به زور خارجیان و نه با تزویر و دروغ، قادر خواهند شد که اراده مردم را منکوب ویا خریداری نمایند.

دشمنی با زبان پارسی و پارسی گویان در واقع دشمنی با حق است و حق نگفتن و از حق دوری جستن و حقیقت را وارونه جلوه دادن شاید یک دفع الوقت باشد. ولی دوام و قوام ندارد با گذشت زمان آفتاب حقیقت نمایان میگردد. در روال همین واقعبینی یک واقعیت انکار ناپذیر، موجودیت اقوام مختلف دراین سرزمین است. و این اقوام بومی ( کر، کور، گنگ) نیستند که در پهنای تلقینات و شعارهای کاذبانه راه مصالح قومی خود را گم کنند.

خام طعمی شووینستی حاکی از آن است:

· اصلیت و هویت اصلی را کنار بگذارید خود را " افغان" بگوئید.

· نام وطن خود را خلاف واقعیت به نام یک قوم خاص " افغان- ستان" مسما بدارید.

فرضآ اگر دو شرط بالا را روی ناگزیری بپذیریم در سلسله دریافت امتیاز های سیاسی در ردیف قوم شماره (2) و یا (3) محسوب میگردیم. بدلیل تاجک بودن، هزاره بودن، ترکتبار بودن و غیره.

اما این " افغان " کیست؟

" افغانستان " کجا بوده؟

بنابر شواهد و روایت تاریخهای متعدد منجمله تاریخ تحلیلی افغانستان – نام افغانستان به عباره امروزی مجهول و مبهم، اما از لحاظ مکانی افغانستان همانا ساحات کوه سلیمان و قسمت از غرب دریای سند معلوم و مشخص است.

غصب زمین های بومیان این سرزمین با اعمال فشار و تبهکاریهای خونین توسط کوچی های بدوی همراه بوده و خصوصا قبایل که در خدمت جنگجویی و لشکرهای حشری حاکمان بر کابل و ولایات شامل بوده اند. از حق فرمان اخذ زمین دیگر ملیتها ساکن در کشور ما به ویژه درشمال کشور و هزار ستان بزور و فشار حاکمیت های قومی مسلط بر کنترول مناطق در مرحله فیودالی و بنابر سیاست تحمیل اراده قومی و اوغان ملیتی از زمین و علفچر و آب مردمان دیگر برخوردار گردیده اند و آنرا حق مسجل خود میخوانند. در این باره نزاعهای فی مابین هزاره و اوغان ها و ازبکها و اوغانها و تاجکها و اوغان ها وجود داشته. و دعوی و مرافعه و مجادله های خونین این قبیل سلطه گری ها و زورگیری علفچرها و باج و مالیه و فروش اجناس با سود کلان بالای دیگر تبارها از همان آغاز دولت فیودالیه احمدشاهی تا اکنون دوام داشته است. ا زانجاییکه امروز هم وجود اقوام وقبایل بنام " پشتون" و یا " افغان" و موجودیت وزارت برای امور آنها تاهنوز مانع در راه ملیت شدن این قوم بوده و باعث مشکلات حکومتها از بابت عدم تابعیت آنها نسبت به خدمت عسکری و غصب جنگلها کوه ها و تقسیم میان شان که آزاد بفروش برسانند و دیگر مکلفیت های قانونی که متوجه دیگر اقوام گردیده و دادن امتیازات ویژه برای قبایل که میتوان مضمون جداگانه در این مورد نوشت و خلاف آن در دوره های مختلف مسئله بیگاری، حواله جات گوناگون مثلآ بالای هزاره ها، عدم قبول و ارتقای تبارهای دیگر در تشکیل و تعین نظامی وسیاسی رژیمها بطور مثال در زمان سلطنت ظاهر شاه از جمله 25 جنرال نظامی در کشور فقط دو تن آن مربوط به تاجکها بود بقیه در مجموع شجره اوغانی داشته اند.

از زمره تحمیل ها یکی دیگر آن نام گذاری ارز دولتی بنام افغانی است که بنابر تعصب و هژمونی قومی یکی ازسوالات لاینحل شمرده میشود که در هیچ یک از دولتها و کشورها بنام قوم ویا تبار اسم ارز نهاده نشده است. و بدی این کار آنست که نسبت به ارزش یک افغانی یک فرد، یعنی ارزش یک تبعه مملکت، معادل یک افغانی پول رائج واقع میگردد. و در مقیاس قیمت اشیا بگونه مثال در برابر یک دانه تخم مرغ ارزش ( پنج نفر افغانی ) یا ( پنج افغانی) میباشد.

در حالیکه با حذف معیار و مقیاس مانند یک زن افغانی، یک سرباز افغانی یک کارمند افغانی و غیره همه اینها افغان و افغانی بالاخره نرخ به عرض کشور و یا حکومتی هم یک افغانی ! فانتیزی بس قابل توجه و نهایت مضحک و مسخره است که نباید چنین سمبول تحقیر و حقارت ارزشی را محض خاطر نام یک قوم و تمامیت گرائی ان قابل قبول و مقبول دانست.

اعمال سیاستهای تصفیه قومی " جنوساید" در اغلب خصوص مملکت، خصوصا مناطق زراعتی و مالداری که دارای اهمیت اقتصادی بوده از همان زمان دولت ابدالی علیه منافع اقوام بومی کاملا مشهود است. حتی بر حسب فرمان امیر عبدالرحمان خان و امیر حبیب الله خان برای اسکان قبایل ماورای سرحد دیورند که شجره اوغانی داشتند واسناد ان درج تاریخ است زمین تاجکها، ازبکها و هزاره ها توزیع شده. در زمان نادر غدار بیشترین ناقلین سرحدی افغان مانند گلبدین حکمتیار و امثال آن بمناطق مرکزی و شمال کشور جاگزین شدند. اخیرا مسایل ادعای علفچر توسط کوچی ها و پرابلم اراضی غصب شده از جانب قبایل در زمان حامد کرزی مبنی بر سیاست شووینستی افغان ملیتی و تحت حمایت قدرت مندان جهانی، بار دیگر همه را متاثر ساخت.



هم میهنان گرامی!

درد و رنج ما آنقدر طولانیست که نه در یک مقاله و یاکتاب بیان شده میتواند! بروایت تاریخ طوری اجمالی مواردی را در بالا از تهاجم و حق کشی های قبیله گرایان طی بیشتر از دوصد سال حاکمیت شان توضیح داشتم، اما حالا دنباله این داستان غم انگیز بدانجا کشیده که زبان و فرهنگ ما را میخواهند سلاخی کنند و مانند زمین وعلفچرآنرا در معرض هجوم قرار داده اند.

اما شووینست های افغانی بدانید که این همه خواب و خیال است و محال! راهی را که در پیش گرفته اید نه به ترکستان بلکه به گورستان قبیله می انجامد.



بنام ات من بمیرم ای خراسان

به خاک تو دهم من جان دهم جان

خدا ویران کند بدنام گرت را

که نام نا سزاید کرد افغان

*********************

لشکر تاجیک بکشا بازوی مردانه را
زن، به خون افگن، فنا کن لشکر بیگانه را
شد کهن افسانه ی آهنگر ضحاک بند
اژدرفاشیزم را کش، نوکن این افسانه را
خصم کوشد ملک ما را سر به سر سازد خراب
گور نسل ما کند آن گلشن ویرانه را
کشور ما نیست جولان گاه آدم خار ها
در هجوم آی و بروب از وحشیان این خانه را
کرگسان را ره مده ای جوره شاهین جوان
ماکیان حتی به روی غیر بنددلانه را
دیده جانانه ات در انتظار فتح توست
بیخ دشمن را بکن سر سبز کن جانانه را

*****************************

ما درخت مهربانی کاشتیم

کینه را از سینه ها برداشتیم

بر فراز کوچه های شهر خویش

پرچم پندار نیک افراشتیم

دانش و شهریگری را از کهن

ما برای دیگران بگزاشتیم

گنج و گیتی هر کجا آمد به دست

ما نه بهر خویشتن انباشتیم

تا نمیرد میهن و فرهنگ ما

دیده ی جان را برو بگماشتیم

هم به همراه اهورا در نبر

اهرمن را ما به هیچ انگاشتیم

ریشه ی نیک است در کردار ما

نیک گفتیم، نیک هم پنداشتیم

ما بمانیم و بماند پایدار

آنچه ما در دشت دلها کاشتیم

سعدی بزرگ در اینجا میگوید که تاجیک نه عرب است و نه ترک

شاید که به پادشاه بگویند

ترک تو بریخت خون تاجیک

«سعدی»

عرب دیده و تر ک و تاجیک و روم

زهر جنس در نفس پاکش علوم

«سعدی»





دکتور نورالحق نسیمی

تا کی به دهل شووینسم افغان رقصید؟

دکتور نورالحق نسیمی







بقرار تحلیل و برداشت اسناد محرم سفارت امریکا و غیره شواهد و اسناد انکار ناپذیر دیگر به این نتیجه میرسیم که محافل عقده مند و گستاخ قبیله گرا، بنابر طبیعت غولگرانه خود از مدتها قبل به اینطرف در توسل به انبوه توطیه و حیله علیه بومیان این سرزمین برآمده اند. و این تفکر پوسیده قبیلوی توام با تفتین و فتنه منحیث یک مریضی مزمن ساری از محافل خاندان سلطنتی شروع و قدمه به قدمه احزاب و نهادهای راست و چپ و خلاصه از شاه و گدای آنها یکسان عبور و سرایت کرده است.

وای بحال مردمان شریف ساده دل غیر افغان این سرزمین که خوشباورانه در برابر این همه بیدادگریها و حق کشی ها و تعصب واکنش لازم و بموقع نشان نداده اند.

در سطور زیر ببنید که چه در طول تاریخ و چه در عرض تاریخ بومیان اصیل اعم از تاجکان، هزاره ها و ترک تباران دچار چه مظلومیتی مضاعف شده اند؟

اگر بتاریخ ما و افتخارات ما دستبرد زدند از سر نا آگاهی سکوت اختیار شد و گفتیم خیراست.

اگر هویت پرشکوه قومی ما را طرد کردند و هویت جعلی نام قوم خود را بنام (افغان) بالای ما گذاشتند، گفتیم خیراست.

اگر بدستور خارجی ها نام وطن پدری و پر ابهت و بزرگ خراسان را به (افغان ستان) نام قومی خود تعدیل کردند گفتیم خیر است!

اگر دها نام تاریخی محلات این سرزمین باستانی را تعویض کردند گفتیم خیر است! مثلا سبزوار به شیندند... وغیره.

اگر به ناقلین جنوب و مردم آنطرف مرز دیورند زمین های پدری و آباد شده ما را به جبر بخشیدند و مالکین آنرا بستند و کشتند، گفتیم خیر است. صبر بخدا کردیم.

اگر محمد گل خان مهمند برعلاوه تخریب آبدات تاریخی در نابودی لوحه سنگها مقابر شخصیت های فرهنگی پرداخت، گفتیم خیر است!

اگر نادرخان در برابر سوگند به قرآن حبیب الله کلکانی را با جمله یارانش به نحوفجیع بشهادت رسانید، گقتیم خیراست!

اگر نادرخان مردمان شمالی را اشرار نامید وحکم (سرش از من و مالش از شما) را صادر کرد و مدت دوسال این ایلغار و خشونت مردمان جنوبی و آن طرف دیورند ادامه داشت، گقتیم خیر است! (ولله عزیزآ ذوانتقام)

اگر محمد گل مهمند در بلخ و بدخشان هزاران جلد کتاب ارجمند فرهنگی و تاریخی را به آتش کشید، گفتیم خیراست!

اگر نعیم خان برادر داودخان کتابهای سودمند و نافع فیض محمد کاتب هزاره را جبرا ربود و نابود ساخت، بازهم گفتیم خیراست!

اگر محمد گل مهمند کتابخانه شخصیت شهیر فرهنگی علامه بلخی را محو کرد، نظاره گر بودیم و گفتیم خیر است!

اگر هاشم خان آن عبدالخالق رادمرد را با همه فامیل اقربا و دوستانش به نحو ظالمانه مثله کرد، گفتیم خیر است.

اگر نادرخان دست به شهادت غلام نبی چرخی و برادران او زد و فامیلش را طولانی در قید و بند نگهداشت، گفتیم خیر است!

اگر حبیب الله کلکانی عیار مرد خراسان را (دزد، رهزن، بچه سقاو) نامیدند، گفتیم خیراست!

اگر سپردن وظایف روی رده بندی تفکر اپارتاید صورت گرفت، گفتیم خیراست. مثلا تاجکان با تمام لیاقت و تحصیل رتبه (سرکاتبی) هزاره (جوالی) و ازبک (نفرخدمتی و قالین بافی).

اگر مدت زمانی زبان مادری ما فارسی قدغن و عوض آن زبان پشتو را ترویج، تشویق و تحکم دادند، گفتیم خیراست!

اگر پشتو تولنه ایجاد شد و سپس مضامین مکاتب کشور به زبان پشتو برگردانده شد و شرائط تقرر و ارتقا وابسته به شهادت نامه پشتو شد، گفتیم خیر است!

اگر یک خیابان و کارته مجلل را بنام وزیر اکبرخان مسما کردند و آن را بنام غازی گفتند، چشم بسته قبول کردیم و گفتیم خیر است! در حالیکه در صفحه 593 کتاب تاریخ تحلیلی در مورد این به اصطلاح غازی میخوانیم:

"... همچنان دوست محمد خان به پسرش وزیر اکبرخان هدایت داد تا نیروهای مجاهدین را از کابل خارج سازد و بگذارد که قشون انگلیس داخل کابل گردد. آنها برای اخراج از افغانستان به آبرویی ضرورت دارند. وزیر اکبرخان از توصیه پدر اطاعت کرد نیروها را به بامیان عقب کشید. وخانواده خود را به ترکستان فرستاد و در این باره خانم سیل صفحه 147 اثر خود چنین اورده:

سردار اکبرخان میگوید که او در اینجا (کابل) باقی نخواهد ماند و زمانیکه نیروهای ما داخل شوند به کوهستان میرود و اجازه میدهد که انگلیسها کابل را اشغال کنند." راه دادن انگلیسها توسط این به اصطلاح غازی در بدل اعاده مقرری پدرش که در اسارت انگریزها بود صورت گرفت و همان بود که قطعات انگلیس تحت قومانده جنرال نات از راه غزنی تاکابل پیش آمدند.

اگر یک لیسه در شهر کابل بنام امیر دوست محمد خان مسما گشت، گفتیم خیراست! اما در صفحه 583 کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان از بی غیرتی و خیانت ملی دوست محمد خان پرده برداشته است.

اگر احمدشاه ابدالی با هفت لشکر کشی غارتگرانه و چپاول به هند هجوم برد مستوجب تضعیف هند گردید و سرانجام زمینه را برای انگلیسها مهیا ساخت و بالاخره او را بابا لقب دادند گفتیم خیر است!

اگر پروفیسور حبیبی روی تعصب و فارسی ستیزی ظاهر شاه را بخاطر لسان پشتو ترغیب به (تکیه به شمشیر) نمود(کتاب تاریخ تحلیلی ص 33) آنگاه روی مجبوریت دانشگاه را پوهنتون، دواخانه را درملتون، سرهنگ را دگروال و غیره اصطلاحات خودساخته پرداختند، گفتیم خیراست!

اگر در شورای دوره هفتم سید امیر هاشمی وکیل مرکز قندوز اعتراض کرد و گفت که در قندوز بیشتر از 75 فیصد اهالی ولایت دهاقین بی زمین و بی وسیله اند ولی حکومت بطور ظالمانه زمین های بهتر این ولایت را به اختیار ناقلین (افغان) قرار میدهد با آن کسی وقعی نگذاشت، گفتیم خیر است!

اگر عبدالرحمان نیکزاده وکیل ناحیه امام صاحب قندوز اظهار کرد که مردم ما به صدها رنج و زحمت زمین آباد میکنند و مالیات می پردازند اما خلاف ارشادات احکام اسلامی و عدالت اجتماعی این زمین ها به متقاعدین و ملاک و سرمایه داران پشتون ناقل بخشیده میشود، به این داد و فریاد وکلای مردم هیچ اعتنای بعمل نیامد، گفتیم خیراست!

به (اگر ها) بسنده میکنیم زیرا از همین نوع (اگرها) به هزاران هزار دیگر میرسد و هر (اگر) دلالت و اشارتی است بر وطنفروشی، تعصب و بالاخره تفکر قبیله گرائی که در وطن ما علیه مردمان ما اعمال شده.

پس! زمان آن فرا رسیده که با (اگرها) و (خیراست ها) خاتمه بدهیم و در برابر هر نوع روش مستبدانه قدعلم نمائیم از جانب دیگر اینها با هزارها ترفند سنن و باشگاه های غیر ملی خود را بنام ملی قلمداد و درخور مردم داده اند که با سنن عقب مانده قبیلوی از قبیل (اتن)، (لباس قبیلوی) وغیره وداع بگوئیم و به دهل قبیله نرقصیم و در تقویت زبان، فرهنگ و تاریخ پرافتخار 270 سال قبل خویش کار نماییم

جنرال دوستم ولطیف پدرام در چنگال فاشیسم

رويداد های جاری کشورما گواه براینست که اوضاع سیاسی، اقتصادی و تنش های منطقوی با شتاب زدگی بسوی یک فاجعه بزرگ بشری ره میگشاید، اولین قربانی این تنش هامردم رنج کشیده ما خواهد بود، زیرا جنگ های خانمانسوز سه دهه که جز فقر، گرسنگی، بی سوادی و بی خانمانی ارمغانی نداشته و زمینه را برای کشور های استعماری مساعد ساخت تابرای اهداف استراتیژیک، نظامی و سیاسی خود روی اسکلت های مردم و وطن ویرانه ما سرمایه گذاری کنند که این بعد خارجی مسأله است و بعد داخلی آن تنش های فرهنگی، قومی و قبیلوی است که قبیله سالاران با تفکر فاشیستی، منافع قبیلوی و تباری خودرا دردو سوی مرز، درموجودیت طالبان وحشی و پاکستان سراغ می نمایند، بنا" با همان حربه پاکستانی به توطیه و سبوتاژ علیه ملیت های دیگر می پردازند، شخصیت های محبوب شانرا اگر نتوانستند چون مصطفی کاظمی ترور فزیکی کنند، باز چون عبدالرشید دوستم و لطیف پدرام ترور شخصیتی می نمایند، تضاد های را بین ملیت غیر پشتون دامن میزنند. یکی از این تحریکات شان مسأله افشار است که من آنزمان در اکادمی پولیس در افشار درس میدادم بچشم خود دیدم که جنایتکاران رسول سیاف فاجعه افشار را آغاز کردند، اما هرگزاز جنایت سیاف پشتون در حق مردم هزاره سخنی بر زبان نمی آورند وهزاره ها راعلیه مردم پنچشیر تحریک می نمایند تاهزاره و تاجیک را بجان هم بیاندازند، اما از کشتارهزاره ها توسط طالبان پشتون در یکاولنگ اسمی بر زبان نمی برند. این شگرد ها و اتهام بستن ها را از بادران پاکستانی خود آموخته اند.

پالیسی فرهنگ زدایی دیگر شان آوردن یک هیولا در پست وزارت فرهنگ است که خوبان یکی دارد و خرم همه را، ولی آنچه ندارد فرهنگ انسانی است وی اگاهانه برای کشتن هویت فرهنگی فارسی زبان ها گماشته شده و خرم بخشی از برنامه های فاشیستی این قبیله سالاران است ویکی از پلان های شوونیستی شان بدست داشتن سه وزارت کلیدی، چون وزارت فرهنگ وزارت معارف و وزارت تحصیلات عالی است که بتوانند از طریق این سه وزارت زبان فارسی را منهدم کنند، چون زبان خود شان سیالیت و زمینه رشد وپویایی ندارد بنا" حسودانه زبان فارسی را تضعیف می نمایند و حتی در پشتو تولنه برای زبان چند هزار ساله فارسی واژه های پشتو می سازند واگر این دایه های مهربانتر از مادر زبان خود را غنا بخشند بهتر است زیرا زبان فارسی متعلق به فارسی زبانان است و خود میدانند کدام واژه ها را بکار برند. اما آنچه خوابهای خوش فاشیزم زبانی را از چشم شان می رباید فرهنگ عالی و پیشرفته فارسی زبانان است. همانطوریکه دو دسته و با سماجت به قدرت چسپيده و هرگز تحمل فرهنگ و هویت های فرهنگی و ملی ديگران را ندارند، تحمل اینرا هم ندارند تا قدرت سياسی و دولتی و رهبری جامعه را ملیت های دیگر در دست داشته باشند، قبيله که خصلت مجموعی برجسته ی آن تکبر، خود بزرگ بينی، جنگ، خونريزی، کينه، انتقام و توطئه و دسيسه و در عين حال کرنش و سازش و تسليم طلبی بخاطر کسب و حفظ قدرت است، در برافروختن آتش نفاق و خانه جنگی و کشتار بی گناهان و اخلال امنيت از داخل دخيل اند و از سوی ديگر دشمنان خارجی بخاطر حصول و نگهداست منافع ازمندانه ی شان با استفاده از خصلت کرنش گرانه و تسليم طلبانه ی قبايلی ها و مهارت شان در جاسوسی و توطئه و دسيسه در برابر ساير مليت های ساکن در کشور، در تشنج اوضاع به نفع خود فعاليت دارند و به تحريکات و سبوتاژ و خرابی بيشتر اوضاع درمنطقه می پردازند.

آقای حامد کرزی رئيس جمهور که خود زاده و پرورده ی قبيله با تمام خصايل و امراض آن است با تيم فاشيست قبيله گرای خود در حالی که دم از دموکراسی و شايسته سالاری می زند، قبيله را می ستايد و در دفاع از منافع قبيله ماهرانه در فعاليت است. چنانکه واضح است تقريبا کليه اعضای کابينه را افراد وابسته و منسوب به قبايل تشکيل داده و همه مقامات و صلاحيت های کليدی دولت را بدست عناصر فاشيست مشرب قبيله سپرده است و اين عناصر برعلاوه ی فساد اداری و رشوه و اختلاس و غارت دارايی مردم، در توطئه عليه شخصيت های غير قبايلی در کوشش و تلاش اند.

ازجمله ی اين عناصر قبيله سالار متعصب که همواره از موضع قدرت حرف می زند و زور گويی و قلندری را پيشه ساخته است، يکی عبدالجبار ثابت، دادستان کل افغانستان است.

قرار معلوم اين آقای زور گو، عضو باند جنايتکار اسلامی گلبدين است که با شليک نمودن بيش از شصت هزار راکت شهر کابل را به ويرانه مبدل و دهها هزار نفر اعم از کودک وبرنا، پير، زن و مرد بيگناه را از زندگی ساقط و معلول و معيوب ساخت. گلبدين و باند ضد بشری او اکنون در ليست سياه پنتاگون و ناتو و ملل متحد شامل گرديده است.

آقای عبدالجبار ثابت با تبختر، تعصب و تبعيض نژادی، قضيه ی برخورد جنرال دوستم با اکبربای را پيراهن عثمان ساخته و می خواهد از اين طريق لطمه يی برحيثيت جنرال دوستم و جبهه ی متحد ملی وارد نماید. درحالی که میگویند اکبربای چندی قبل در امريکا به قاچاق مواد مخدر توسط پوليس دستگير و زندانی شده بود وبعد توسط خلیل زاد از زندان رهایی یافت، زیراصلا" اکبر بای از لوگر بوده وازجمله ناقلین در شبرغان می باشد که باین ریشه تباری خود حمایت می شود، در حالیکه باید بعنوان یک قاچاقبر محکمه بین الملی می شد زیرا با اين عمل شرم آور خود به حيثيت تمام مردم افغانستان بعنوان قاچقبران مود مخدرلطمه ی شديد وارد آورد، اکنون ميخواهد با ايجاد اختلاف ميان ازبیک ها به نفع تبار قبيله يی خود از آب گل آلود ماهی بگيرد، مورد حمايت و پشتيبانی خاص آقای دادستان وفاشیست های افغان ملت قرار گرفته است.

از کجا معلوم که قاچاق مواد مخدر اکبربای در امريکا ارتباطی با گلبدين که بزرگترين سردمدار توليد و تجارت غيرقانونی ترياک و مشتقات آن در سرتاسر منطقه و جهان شناخته شده، نداشته است؟.

برخورد جنرال دوستم با اکبربای يک مسئله کوچک بين دونفر است که به سادگی می تواند حل شود و آنقدر قابل تعقيب جدی نيست. چيزيکه مهم است اينست که چرا اکبر بای درقضيه ی قاچاق خود که پای حيثيت عموم مردم افغانستان درميان است توسط دادستان صاحب مورد تعقيب عدلی و قضايی قرار نگرفته است؟ درواقع دراين قضيه پای هم تباری در ميان است.

همچنان اقای خرم وزيراطلاعات و فرهنگ که نه از تاريخ ميهن مان اطلاعی دارد و نه از فرهنگ بهره يی،اما با فرهنگ پاکستانی خود رسانه های گروهی را ازکاربردن واژه های دانش، دانشگاه، دانشکده و شهرداری از وظيفه برکنار و کسر معاش ميکند، توهين بزرگی به هویت زبانی و فرهنگی مردم نیست بویژه که زبان دارسی زبان مشترک همه اقوام وملیت های افغانستان است، حتی همین فاشیست های قبیله از منابع و غنای فرهنگی زبان فارسی سود می جویند و باز بانمک حرامی در نابودی آن تلاش میکنند و فارسی را متعلق به ایران میدانند در حالیکه شاید بدانندکه خاستگاه و مهد نخستين پرورش آن جای ديگری جز بلخ باستان مرکز آريانای کهن نيست و تاا کنون بعنوان یکی ازمقدسات هویتی مردم افغانستان، ايران و تاجيکستان بشمار می آيد.. ولی آقای ثابت هرگز از قدرت و صلاحيت کم نظيرش در برابر اين خيانت ملی وزير اطلاعات و فرهنگ کار نميگيرد و همچنان ساکت و ثابت دريک نقطه باقی می ماند.

وجدان آقای ثابت که در ضديت با جنرال دوستم از خواب افيونی خود بيدار می شود، مسوولان واقعی حادثه ی غم انگيز بغلان و کشتار بی رحمانه ی مصطفی کاظمی و همراهانش و تعدادی بيگناهان ديگر ازقبيل شاگردان مکاتب و مردم مظلوم و بيچاره ی بغلان می ميرد و مسخ ميشود. چونکه مساله ی همتباری جلو چشم آقای عبدالجبار خان ثابت دادستان کل يا به زبان قبيله لوی حارنوال افغانستان را گرفته است.

ناگفته نبايد گذاشت که آقای ثابت بنا بر تغصب فبيلوی که در نهاد خود دارند پای آقای لطيف پدرام را نيز در فضيه برخورد اکبربای قاچاقبر با جنرال عبدالرشيد دوسم کشانيده و او را متهم و خلاف موازين حقوقی و ارزشهای آزادی انسان ممنوع الخروج اعلان داشته اند. زيرا لطيف پدرام تاجیک تبار بوده و با استعداد شگرفی که در شعر، ادبیات، سیاست و گویندگی دارد خار چشم قبیله سالاران افغان ملت است، چون پدرام در فرانسه بزرگترین جایزه حقوق بشر رادریافت که داغش از دل ولی احمد نوری بدر نمی شود. پدرام دربیانیه های انتخاباتی ریاست جمهوری ماهیت پاکستانی کرزی را کف دستش گذاشت و طرح فدرالیزم وی ودوستم برای رهایی مردم از چنگال هیولای فاشسیم لرزه بجان قبیله سالاران متحجر فکر انداخته است که ناگزیر برای اجتناب از سیستم فدرالی برای بدنامی این دو انسان مبارز به توطئه های دست میزنند تا مبادا آقای پدرام ویا دوستم در انتحابات آينده پيروز شوند و حاکميت فاشيزم قبيله از دست قیايلی های
واژۀ دیگری که مورد نفرین «فرهنگیان» ادارۀ کنونی قرار گرفته است اصطلاح «دانشجو» می باشد. در این شکی نیست که ما از سالیان درازی بدینسو «محصل» می گوییم که معنایی نزدیک به «طالب» را افاده می نماید. ولی این را به جرئت می توان گفت که واژۀ عربی «محصل» نمی تواند معنی دقیقی را که ما از این اصطلاح اراده داریم افاده نماید. به این معنی که محصل در زبان عرب «حاصل کننده» معنی می دهد که مفهومی بسیار وسیع و گسترده دارد ولی دانشجو اصطلاحی است به مراتب دقیقتر و قویتر از واژه ای که ما در این سالهای اخیر بکار برده ایم. تاریخ ادبیات ما شهادت می دهد که واژۀ «دانشجو» به مراتب قدیمتر از اصطلاح «محصل» بوده است. این بیت سخنور نامی فرهنگ ما مثال زندۀ ادعای من است:

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گـور دانش بجوی

واژۀ «پوهنتون» و «دانشگاه» که امروز شاخص برجستۀ کشمکشی شده است که افرادی متعصب به راه انداخته اند ، اصطلاح دیگری است که استعمال آن جرم به حساب می آید. حال بیایید ببینیم که واژۀ «پوهنتون» از کجا شده و چطور گل کرده و حکایتش از چه قرار است.

آقای سید مسعود پوهنیار در صفحۀ 192 کتاب ارزشمند خویش که «ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان» نام دارد در این باره می گوید: «پسوند لفظ (تون) در زبان پشتو معنی ظرف مکان را افاده می نماید، چون چرتون «غلاف شمشیر» ، لستون «آستین» و میژه تون «خانۀ مورچه». حتی در زبان انگلیسی که ریشه هایی از زبان آریایی دارد نیز برای تفدانی سپت تون «Spit-Toon» گویند. به همان اساس کلمات ترکیبی چون پوهنتون و درملتون و غیره ساخته شد.»

در صفحۀ 193 همین رساله می خوانیم: « تقریبا در سال 1329 هـ ش 1950 میلادی هنگامی که مرحوم الفت بحیث مدیر عمومی پشتو تولنه ایفای و ظیفه می کرد روزی به منزل ما آمده برای نامگذاری پوهنتون و درجات علمی چون پوهاند ، پوهنمل ، پوهنیار و غیره اخلاقا از میر صاحب اجازه خواست که از تتبعات او در آن زمینه استفاده نماید ، لذا آن نامها مورد استعمال قرار گرفت.»

من با احترام فراوانی که به بنیان گذاران این اصطلاح داشته و این را هم می دانم که آنها امروز در میان ما نیستند تا از خود دفاع نمایند ولی به عنوان یک شهروند این سرزمین که گوشهایم از همان آوان کودکی به پشتو آشنا بوده است معتقد هستم که پسوندی به این اهمیت را نباید بر مبنای اصلی لزران و سست و مشکوک بنا نمود.

دوم اینکه چطور می توان پسوند زبان خویش را از یک زبان بیگانه اقتباس نموده و «تفدانی» را اساسی برای گزینش نام عالیترین نهاد آموزشی کشور قرار داد. راستش را بگویم هر قدر فکر کردم پیوندی میان «پوهنتون» و «تفدانی» را نیافتم. راستی که هم فرهنگیان رسمی کشور ما قیامت می کنند. تا جایی که نویسنده اطلاع دارد ، انگلیسها چیزی را به نام «تون» نمی شناسند و در میان انگلیسی زبانها تنها در شمال شرق انگلستان منطقه ای بنام Newcastle وجود دارد که ساکنان آنجا را به نام Geordie یاد می نمایند، و تنها در این منطقه است که واژۀ “TOON” را به شهر اطلاق می کنند که صورت عامیانۀ «TOWN» بوده و پسوند اختراع شدۀ «تون» پشتو را به هیچ صورتی نمی توان به آن قیاس نمود.

پرسش دیگر اینکه اگر «تون» پسوندی برای «اسم مکان» باشد ، پس در قسمت پیوستون «همبستگی» و بیلتون «جدایی» و امثال آن چه می گویید؟ آخر چه رابطه ای میان «پوهنتون» و «بیلتون» و امثال آن وجود دارد. لفظ «پوهنتون» بر اساس استدلال دوستان ما «اسم مکان» است ولی «بیلتون» و «پیوستون» اسم مصدر اند. من امروز این سوال را هنگام مصاحبۀ مشترک ما با «رادیو پیام زنان» از استاد مجاور احمد زیار که خود از زبان شناسان پشتو می باشند نیز کردم ولی متأسفانه به این بخش سوال پاسخی نیافتم.

اما واژۀ «دانشگاه» با چنین اشکالاتی روبرو نیست. پرسش دیگر اینکه اگر کسی بگوید «آرامگاه» سید جمال الدین افغانی در ساحۀ «دانشگاه» کابل واقع شده است با او چه باید کرد؟ اگر گوینده را به جرم تلفظ «دانشگاه» کسر معاش کردیم پس چرا جرم ادبی «آرامگاه» گفتن او را می بخشیم. آخر چه کسی می تواند بگوید که واژۀ آرامگاه درست است ولی دانشگاه درست نیست؟ آیا پس از این نوبت تغییر نام مرکز ولایت هلمند که آن را «لشکرگاه» گویند خواهد رسید؟



واژۀ دیگری که مورد خشم مافیای فرهنگی افغانستان واقع شده است اصطلاح «نگارستان» می باشد. این دسته متأسفانه اطلاع ندارند که واژۀ نگارستان در فرهنگ و زبان جمعی ما تاریخی بسا طولانی دارد که نمی شود از آن انکار نمود.



خاقانی قرنها قبل زیر عنوان « ایـوان مدائن» سروده بود:



نـــی زال مدائن کـم از پیرزن کـــــوفــــه
نی حجرۀ تنگ این کمتــر ز تنــــــور آن
این است همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بــودی دیوار نگارســــــــتان



کسائی مروزی یکهزار سال قبل سروده بود:



گر به تخت و گاه و كرسي غره خواهي گشت ، خيز

ســجده كـن كرسيگران را در نگارســـتان چين





عطار در بارۀ پر سیمرغ چنین گوید:



آن پر اکنون در نگارســـتان چین است

اطلبـوا العلم ولــو بالصین از این است



عطار در جایی دیگر گوید:

نگارینی که من دارم اگــر برقع بر اندازد

نماید زینت و رونق نگارستان مانی را



حافظ شیرازی می گوید:

بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت

گرچه نبود در نگارسـتان خط مســـکین غریب



جامی که او را خاتم الشعرای سرزمین ما نامند کتابی دارد بنام «نگارستان».



اما اینکه آیا نگارستان در حوزۀ زبان پشتو مورد استعمال داشته است و یاخیر، پاسخ من مثبت است. باری از محترمه زینت انجم ختک، شاعر ، نویسنده و استاد «پشتو اکادیمی» پشاور پرسیدم که آیا در ادبیات پشتو چیزی به نام «نگارستان» داریم، موصوف پاسخ داد که آری، سخنوران پشتون این واژه را به کار برده اند.

من مدعی هستم که واژۀ «نگارستان» در افغانستان و صوبه سرحد پاکستان عمری طولانی داشته است. به عنوان نمونه باید یاد آور شد که در زمان احمد شاه ابدالی یکی از نویسندگان پشاور که خود پشاوری تخلص می نمود کتابی به نام «نگارستان عجائب و غرائب» از خود به یادگار گذاشته است. مرزا محمد هاشم که در سمت منشي حضور دربار احمد شاه دراني و تيمور شاه فرزند او کار می کرد و مدتي منشي دفتر ديوان بيگي وكيل الدوله عبدالله خان پوپلزايي بود، کتابی به نام «نگارستان سلطاني» از خود به یادگار گذاشته است.

در شبه قارۀ هند نیز ما به نمونه های فراوانی از این قبیل بر می خوریم که می توان از کتاب «نگارستان» مولانا محمد حسین آزاد (1901م) و «نگارستان سخن» محمد صدیق حسن خان که در سال 1875 چاپ شده و همچنان «نگارستان تاریخ» که به قلم کلیم هندوستانی نگاشته شده است و «نگارستان آصفی» که به قلم التفات حسين خان نگاشته شده است می توان نام برد. نا گفته نماند که شصت سال قبل در هندوستان یک شرکت تولید فیلم بنام «نگارستان فیلم» وجود داشت که نمی دانم حالا هم وجود دارد و یا خیر. افلام «موتی محل» و «دهلی جنکشن» محصول کار همین شرکت به حساب می آیند.

می گویند زمانی که وزیر فرهنگ افغانستان نام فارسی «نگارستان ملی» را به «گالری» تبدیل نمود ، گروهی صدای اعتراض بلند نمودند که چرا در برابر واژه ای که در سرزمین خودت روییده است اینگونه حساسیت نشان داده و یک واژه انگریزی را در جای آن می گذاری، می گویند که یگانه پاسخ ایشان این بوده است ما نقش قدم پدران خویش را تعقیب می نماییم زیرا آنها چنین اسمی را برای این مؤسسه لازم دانسته بودند. زمانی که این سخن را شنیدم آیت 78 سورۀ یونس در ذهنم تداعی شد. آیه ای که از زبان فرعون نقل شده و پیامبر بزرگ اسلام قبایل جاهل و سر تنبۀ عرب را با آن مخاطب قرار می داد. « گفتند آيا به سوى ما آمده‏اى تا ما را از شيوه‏اى كه پدران خویش را بر آن يافته‏ايم بازگردانى و بزرگى در اين سرزمين براى شما باشد ، ما به شما ايمان نداريم».

اما جالبترین بخش پاسخهای متولی وزارت فرهنگ افغانستان این بود که گفتند واژه های دانشگاه و دانشجو اصطلاحاتی ضد اسلامی اند. متوجه باشید که جناب ایشان نفرموده اند غیر اسلامی بلکه گفته اند ضد اسلامی. راستی در برابر چنین سخنی انسان نمی داند چه بگوید و گوینده اش را چه چیزی تصور کند. اگر عبری زبان قبیله و دین یهود است آنها دلیل خود شان را دارند اما نمی دانیم که دلیل وطنداران ما چیست؟ اگر ادعا کنیم که قرآن خود اصطلاحاتی فارسی را به کار برده است باز متصدیان وزارت فرهنگ افغانستان چه خواهند گفت؟ اگر بگویم که پیامبر اسلام در جنگ احزاب لفظ «کنده» را از زبان سلمان فارسی گرفته و به صورت معرب آن «خندق» تلفظ نمود ، باز شما چه استدلالی خواهید نمود. اگر بگویم بخاری ، ترمذی ، ابو داود ، نسایی ، امام ابوحنیفه ، فخرالدین رازی ، غزالی و شاه ولی الله و اکثر مجتهدان و محدثان و مفسران مسلمان از قفقاز گرفته تا ترکستان چین و شبه قارۀ هند و آسیای میانه و ترکیۀ عثمانی و عراق همین واژه های «ضد اسلامی» را به کار می بردند، باز شما چه پاسخی خواهید داشت؟

متصدیان محترم وزارت فرهنگ و تعلیم و تربیۀ افغانستان! شما که برسم همان سفر های دوستانۀ سی سال قبل که به اتحاد شوروی صورت می گرفت، ماه یکبار به طواف کاخ سفید می آیید ، آیا می دانید که امریکا تا هنوز نه زبان ملی دارد و نه هم زبان رسمی. اینکه کشوری به این بزرگی و با وجود آنکه زبان مادری 82% مردم آن انگلیسی است ، زبان ملی و رسمی ندارد جای هیچ تعجبی نیست زیرا قانون اساسی امریکا و بنیانگذاران مدبر آن به این باور بودند که چون زبان امری است که از درون انسان بر می خیزد پس نباید آن را مقید ساخت بلکه باید آن را گذاشت تا سیر طبیعی خویش را بپیماید.

اگر پشاور زدگان وزارت فرهنگ تصور نمایند که امریکا کشوری نیست که به جز دالر و سلاح کدام ویژگی مثبت دیگری داشته باشد در آن صورت نشر شما عزیزان را به همسایۀ جنوبی تان جلب می نمایم. آیا خبردارید که اردو زبان شش فیصد مردم پاکستان است ولی پاکستانیها همه بر سر آن اتفاق نموده و امروز یک پاکستانی در چترال می داند که هموطن دیگرش در بلوچستان چه می گوید. پاکستان به عنوان کشوری چند زبانه و چند ملیته توانسته است بر مشکلات قومی خویش فایق آید شما چرا نمی خواهید. در پاکستان اگر ایوب خان پشتون بر اریکۀ قدرت تکیه زند برای یک سندی و پنجابی چندان عجیب نیست ، پس شما چه کمالی دارید که می خواهید تنها چند متعصب و کینه توز را شایستۀ رهبری این کشتی کشته قرار دهید. این را باید بدانید که کشور فقیر و کوچک و جنگزده و محاط به خشکۀ ما نسبت به کشور دیگر دنیا نیازمند وفاق ملی است. ما نمی توانیم بنیان عظمت خویش را بر پایه های لاف و و بزرگ دیدن خود و تحقیر دیگران بنا نهیم. یادم می آید که حفیظ الله امین پاکستانی ها را «دال خواره» خطاب می نمود غافل از اینکه دال غذای «زیار ایستونکی» بوده و نباید مورد تحقیر قرار گیرد. اگر می خواهیم کشوری مستقر و مقتدر داشته باشیم نخستین پیش شرط داشتن چنین کشوری احترام به ساکنان آن است. پیشتر از ایوب خان نام برده شد، ایوب خان را بگذارید آیا می دانید که در آن زمانی که مرحوم غلام محمد فرهاد مشهور به «پاپا» لوای فارسی ستیزی را در پارلمان افغانستان بر افراشته بود آیا می دانید که در پاکستان چه می گذشت؟ در پاکستان جنرال یحیی خان حکومت می نمود. و آیا می دانید که زبان اصلی جنرال یحیی خان چه بود؟ زبان اصلی جنرال یحیی خان فارسی بود. در آن سالهای تاریکی که فرزندان هزاره را در هیچ نهاد لشکری و کشور افغانستان راهی نبود می دانید که در پاکستان چه می گذشت؟ در آنجا از جمع همین هزاره هایی که عبدالرحمن خان مؤسس افغانستان آنها را در تاج التواریخ خویش « ... بارکش مردم افغانستان» می نامد ، شخصیتهایی چون قاضی محمد عیسی که خود یک هزاره بود در کنار محمد علی جناح فعالیت می نمودند. جنرال محمد موسی شخصیت دیگری بود که به عنوان فرمانده کل ارتش پاکستان فعالیت نموده و در جنگ 1965 با هندوستان جنگید و در اواخر حیات خویش گورنر بلوچستان بود. هزارۀ دیگری به نام شربت علی چنگیزی در پست فرمانده نیروی هوایی پاکستان کار می نمود ، چنانچه دختری بنام سایره بتول که از جمع همین هزاره های کویته است نخستین پیلوتی بود که طیارۀ جنگی پاکستان را بر فراز آسمان کشورش به پرواز در آورد. میرزا اسلم بیگ که روزی فرد اول ارتش پاکستان بود نمونۀ دیگری از میرزا ها و بیگها و بخاری هایی است که در کلیدی ترین موقعیتهای آن کشور ایفای وظیفه کرده اند.

اگر ما با کشوری دشمنی هم می کنیم باید ببینیم که نقاط قوت آن در کجا و نقاط ضعف ما در کجا نهفته است. امروز لشکری از زنان و مردمان و روشنفکران در تلاش اند تا به عنوان «قهرمان» شناخته شوند. برای این عزیزان باید گفت که قهرمانی در این نیست تا بروید و در زیر دهل نیروی خارجی به رقص آیید. قهرمانی در این است که واقعیتهای جامعۀ تان را درک نموده و با خطر های فعلی و حقیقی ای که کیان ملت تان و قلب فرهنگ تان را نشانه گرفته است به مقابله بر خیزید. جنگ با مردگان و از قدرت بر افتادگان چه این دسته از این گروه سیاسی باشد و یا آن حزب ایدیولوژیک نه منطقی است و نه هم جوانمردی.

در این عصری که ماهواره ها شب و روز در کار اند تا پایگاه های اخلاقی ما را در درون مغز و دل و شعور و وجدان ما با امواج زهر آگین خویش بمباران نموده و ارزشی برای ما نگذارند. در این عصری که استعمار و دلقکهای آن تلاش دارند تا تمامی فرهنگ ما را از هستی ساقط سازند. در این دوره ای که همه زبانها آماج تهاجم فرهنگی بوده و کوشش می شود تا انگلیسی جای همه را بگیرد. در چنین حالتی خردمندانه نیست تا برویم و قانون اساسی را دستکاری نموده و سپس پا را از این هم فراتر نهاده و هموطنان ما را به جرم استخدام واژه های زبان خود شان مجازات نماییم.

دو سه سال قبل در آن شب و روزی که سرود ملی را می ساختند من مقالۀ پیرامون آن نوشتم و گفتم که اگر می خواهیم سرود ملی همیشگی و قابل قبولی برای همه افراد ملت خویش داشته باشیم و بهانه های تفرقه افگنی و اختلاف میان فرزندان کشور را از میان برداشته باشیم باید هنگام ساختن سرود ملی اصولی را در نظر بگیریم. یکی از این اصلها انتخاب زبان و یا زبانهای سرود ملی است. من در آن وقت پیشنهاد نموده بودم که باید از ملتهایی چون کانادا و افریقای جنوبی و .... بیاموزیم که دارای شرایطی مشابه به اوضاع فرهنگی کشور ما هستند. برای کسانی که شب و روز مصروف جویدن ساجق واژه های «اقلیت» و «اکثریت» اند باید عرض نمود که اگر اکثریت را هم معیار قرار دهیم باید فارسی را از حساب نیندازیم. همه آمار ها و احصائیه های جهانی فارسی گویان افغانستان را پنچاه فیصد و یا بیشتر از آن گفته اند که در این نسبت بخشی و یا تمامی منسوبان به گروه های نژادی هزاره و بلوچ و پشتون و ازبک و تاجک و واخی و ... . شامل می باشند. شما می توانید به این لینک مراجعه فرمایید:



https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/af.html#People



توطئه ای که ما امروز با آن روبرو هستیم همه گروه های قومی و فرهنگی افغانستان را آماج تهاجم بی امان خویش قرار داده است. شما تصور نکنید که این تنها فارسی است که «گروهک شورای فرهنگی» افغانستان در جان آن افتیده است بلکه زبان شیرین پشتو و جامعۀ پشتون خود هدف توطئه ای بس خطرناک است. امروز چه کسانی فرزندان پشتون را در هلمند می کشند؟ کدام دستهایی در جان پشتو افتیده و بالهای آن را با ساختن واژه های ثقیل و بی مفهوم و فعالیتهای کودکانه می بندند و این زبان مهم سرزمین ما را مسخ و برای همه غیر قابل فهم می سازند؟ این چه کسانی اند که در این کشور بی و در و دروازه و ملت بی سر و سرپرست در جان پشتو افتیده و هر روز واژه های نا مانوسی می سازند و سپس آن را بصورت بسیار منظم بر سر زبان رسانه ها می گذارند؟ اگر حکومت نمی تواند بر نوایای قلبی این گروه اطلاع یابد چرا کسی نیست که از ایشان شهادتنامه و مدرک تحصیلی بخواهد؟ آیا راستی هم این گروه مجهول صلاحیت علمی چنین کاری را دارند؟ دانشمندان زبان پشتو پاسخ دهند. این چه کسی است که قبایل پشتون را در برابر بقیه اقوام افغانستان قرار داده و هر روز برای شان دشمن می تراشد؟ کدام تاجران رسمی اند که مناطق جنوب کشور را به «گودام» مواد مخدرۀ جهان تبدیل کرده اند؟ کدام دستهایی اند که فرزندان معصوم این قبایل را در آن سوی مرز شستشوی مغزی داده و سپس در جان ملت مظلوم خود شان می افگنند؟ چه کسانی اند که روشنفکر پشتون را در برابر زبان تمدن خود شان بر می انگیزند؟ و کی ها اند که قبایل پشتون را در ولایت هلمند و قندهار در جان هم افگنده و یک روز آن قبیله را با شمشیر این قبیله و و روز دیگرش این قبیله را با شمشمیر آن قبیله می کوبند؟ این پرسشهایی است که پاسخ آن را به روشنفکر آزادۀ ملت افغانستان وا می گذاریم.

در جمع گروه های مافیایی افغانستان ، مافیای مسلط بر وزارت فرهنگ را می توان از همه خطرناکتر خواند. این گروه که در تاریکی فعالیت داشته ، هر روز واژۀ نوی می زایند که زبان و فرهنگ افغانستان را دچار انارشی و مردم ما را دچار سر درگمی نموده اند. این واژه ها نه تنها برای یک غیر پشتون قابل فهم نیست که حتی خواننده و شنونده ای که زبان اصلی اش پشتو است هم نمی تواند به کنه آن پی ببرد و از همینرو می بینیم که این بدعتگذاران فاقد صلاحیت ، نوشته های شان را با قوسها و توضیحاتی می آرایند که گاهی مساحه ای بیشتر از متن اصلی را احتوا می کند.

نویسندۀ این سطور که خود را فردی از قبیلۀ «حق» و نژاد «عدالت» و اکثریت «انسان» و از جمع سخنگویان به زبان «دل» می شمارد هیچ تقاضایی از دست اندر کاران نهاد های رسمی فرهنگ افغانستان ندارد زیرا می داند که آنها به خاطر تحقق برنامه هایی وحدت برانداز و تفرقه آفرین آورده شده اند ، ولی سخن من متوجه روشنفکران و دانشمندان و فرهنگسازان اصیل و نبیل کشور باستانی ما است تا در دفاع از هویت جمعی و وحدت ملی و زبان تمدنی و رشد و گسترش واقعی زبانهای ملی ما چون کوهی ایستاده و در این راه از ملامتی هیچ ملامتگری نهراسند.

همۀ ما مکلفیم تا دست گروه بیگانه با فرهنگ و تمدنی را بگیریم که به خاطر اصطلاحات مرده ، آماده اند تا خون انسانهای زنده را بریزانند.



ادامه دارد .....





مأخذ ها:



1- حسن انوشـه، دانشـنامه ادب فارسـي در افغانسـتان، تهران: نشر وزارت ارشاد، 1379، ج3، ص261.

2- ارمغان خوشحال، یونیورسیتی بک ایجنسی، پیشور ، پاکستان 2001

3- قانون اساسی تصویب شده توسط نمایندگان لویه جرگۀ قانون اساسی افغانستان

4- قانون اساسی تقلبی ای که به نام «قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان» از طرف گروهک مسلط بر حکومت کشور نشر و توزیع شده است.

5- 1341هـ ش‏نگارستان عجائب و غرائب ، تأليف پشاورى. کتابفروشى‏ ادبيه ناصر خسرو، ایران ، تهران، ‏ ‏‪

6- نگارستان سخن، محمد صدیق حسن خان، دار مطبعۀ شاهجهانی، بهوپال ، هندوستان، 1875 هـ ش

7- سید مسعود پوهنیار. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان. جلد اول، چاپ دوم ، سبا کتابخانه ، پشاور ، پاکستان ، 1376

8- علامه صلاح الدین سلجوقی ، افسانۀ فردا ، پشاور ، پاکستان